هدایت شده از 
آنقدر جنگیده ام با بخت ناسامان خویش نیزه از دستم فتاده ، پر ز زخم است پیکرم شد شکسته خنجر و کند است‌ شمشیرم دگر گرز بد اقبالی و نکبت شکسته این سرم هر کجایی می روم تا که شوم آرام من... تیری از روی قضاء محکم خورد بر حنجرم کرده ام من هم توکل هم توسل بارها... شاهد ار خواهی بیا بنگر به چشمان ترم چون نوشتند در ازل تقدیر من را اهل عرش در خوشی و عاشقی و خنده آری آخرم گر که یارانم ز لطف بی حد و یاری خویش با عنایات الهی از سر عشق و کرم... در کنار حضرت معشوقه بنمایند دعا... گوشه مسجد و یا بهتر ز آن کنج حرم هست امیدی که این دل رام گردد در قفس ورنه بهتر از درون سینه ام ناید نفس...!!!! "عاصی" 😔😔😔