"باید از غیرت عشق تو چو چنگیز مغول
روز و شب یکسره اَبنای زمان را بکُشم!
مثلاً کار من این است که امشب بروم
اصفهان تا به سحر نصف جهان را بکُشم!
ببرم عقربه ها را به عقب تا که سرِ
خواندن از ناز تو مرحوم بنان را بکُشم!
یا نه هر طور شده سعی کنم توی دلم
این همه هول و ولا و هیجان را بکُشم
آخرش چاره ام این است گمانم که شبی
خودم این شیفته ی دل نگران را بکُشم!"
تشنه گر باشی و یک جرعه ز آب ات ندهند
باید از حرص و غضب آب روان را بکشم
گر شوی پیر و به وصلت نرسم باید من...
اندر این شهر همه پیر و جوان را بکشم
تو بهار منی و من به تو دل را بستم
تا گزندی نرسد بر تو ، خزان را بکشم
من به راه تو تن و سر بدهم ای محبوب
مانع گردند اگر ، کل یلان را بکشم
ضربان دل من نام تو باشد هر دم
گر زند نام دگر ، من ضربان را بکشم
شاعر؛
#علی_محمد_مودب و "عاصی"
🌺🌹🌺🌹🌺