غم عشق آن پریچهر بربوده خواب از چشم دل من فدای جانش ، سر من فدای پایش همه شب به یاد آن مَه غزل و قصیده گفتم... که مگر نظر کند چند ، که کنم همی صدایش به کجا رود؟! به هر جا که رود نگار "عاصی" به ميان قلب خونم به خدا قسم که جایش که دلم شکسته بی او ، که نفس برون نیاید که بُود تمام جانم ، که شوم شبی فدایش لب من چه حسرتی خورد به ميان عشق بازان که رسد به لطف یزدان سحری به غنچه هایش به دلم فتاده بودش که سحر ببینم او را نشدش ولی ، که قسمت نکند به کس وفایش همه شب غزل سرودم ، که کنار او نبودم... چه کنم که کرده این دل به خدا قسم هوایش همه هست آرزویم که بگیرمش به آغوش... که دلم به خون نشسته ، که بمیرم از برایش بشنیده ام که گفته ، که اگر بمیرد عاصی نروم سر مزارش و نه در غم عزایش شده جان "عاصی" اکنون به ميان دود و آتش که بدون یاد من او بنشسته در سرایش! "عاصی" 🍃🌹🍃🌹