.
خستهام از بیوفاییهای یار
خسته از جور و جفای روزگار
خسته از فصل خزان بی بهار
زخمخورده در دل شبهای تار
"با خیال تو خوشم نامهربان
باز گرد و در کنار من بمان"
باز گرد و این دلم را شاد کن
از تمام غصهها آزاد کن
بیتو ویرانم مرا آباد کن
عشق شیرینم! مرا فرهاد کن
"باز گرد و مهربانی پیشه کن
در وجودم با محبت ریشه کن"
جان فدای مهربانیهای تو
آنهمه شیرینزبانیهای تو
خندهها و دلستانیهای تو
خستهام! کو نغمهخوانیهای تو؟
"تو که میدانی به هم وابستهایم
پس نگو دیگر که از هم خستهایم"
از برای با تو بودن زندهام
هر چه فرمانم دهی من بندهام
جان من خواهی اگر، بخشندهام
در کنارت سرخوش و پایندهام
چارهی درد من بیچاره باش
مرهمِ زخمِ دلِ صدپاره باش
#جواد_محمدی_دهنوی