#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
سر بریدند ز فریاد تو گر هلهلهها
صبر کن جان مده که دادرسی میآید
سر خود را به روی دامن سبزش بگذار
«که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید»
در رگ و ریشۀ او خون کریمان جاری است
میرسد تا وسط معرکه جان بذل کند
«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
میرسد عرضۀ درسش به اباالفضل کند
از خروشیدن او بحر تنش میلرزد
او خودش یک تنه یک لشگری از طوفان است
او حسین است به رفتار و حسن در صورت
او به معنای اَتَمّ، لؤلؤ و المرجان است
پیکرت تا به زمین خورد صدا کرد حسن
او به جای پدرش سینه زنان میآمد
به تلافی نجات سر قاسم او هم
زیر شمشیر غمت رقص کنان میآمد
دست بر دست نمیشد بگذارد وقتی
دست نامرد به زلف تو گره میانداخت
زرهات از نفس افتاد و سپر غارت شد
خویش را روی تنت جای زره میانداخت
تیر مسموم گمانم به گلویش زدهاند
زهر نوشید و حسن وار شهیدش کردند
ظاهراً حرمله شد قاتل این طفل ولی
باطناً آن در و دیوار شهیدش کردند
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»