. عرض توسلی به ساحت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سلام آقای خوبی ها ، سلام ای مرد دوران ها سلام ای ذکر تسبیحِ ، همه گلها و باران ها سلام ای نور بی پایان ، که پشت ابری و تنها هزار و سیصد و اندی ، قرین صبری و تنها سلام ای لطف بی منت ، سلام ای دست بخشنده سلام ای که به تو گردد ، زمین از عدل آکنده سلام ای زاده ی نرگس ، سلام ای جمع آل الله سلام ای هستی زهرا ، سلام ای دلبر دلخواه سلام ای شبه پیغمبر ، سلام ای وارث حیدر سلام ابن الحسن آقا ، سلام ای محشر محشر سلامم بر نماز تو ، به ذکر تو به قرآنت به یارب یارب و ذکر ، حسن جان و حسین جانت سلامم بر دو چشم تو ، که از گریه لبالب هست شنیدم روضه ی هرشب ، مصیبتهای زینب هست نوشتم نامه ای بعدش ، سپردم دست آب آمد... همینکه اشک من آمد ، یقین دارم جواب آمد تو پیدایی تو هرجایی ، منم کورم ، منم غائب منم عبد و منم سائل ، تویی آقا تویی صاحب منم آلوده دامان و ، تو هستی مظهر پاکی اسیر خاک دنیایم ، تویی که شاه افلاکی منم ظلمت ، منم حیرت ، تو ذاتاً نوری و نوری اگر از عشق می خوانم ، مرا تنها تو منظوری اجازه داده ای تا که ، به شعرم از شما گفتم اگر گفتم منم شیعه ، ببخشیدم خطا گفتم خطا گفتم که من عبدم ، غلام خانه زاد هستم من آن خار بیابانم ، که در تقدیر باد هستم الهی که گذار من ، بیفتد بر سر کویت الهی بر مشام من ، رسد عطری ز گیسویت به آن خال سیاهی که ، شبیه کعبه نوارنیست به آن چشمی که صبح وشب،همیشه خیس وبارانیست عطایی کن گدایت را ، که محتاج کرم هستم خبر داری خودت آقا ، که دل تنگ حرم هستم یقین دارم عزیز من ، نگاهت معجزه دارد نگاهی کن که از رویم ، همیشه عجز می بارد منم عاجز ، تویی چاره، منم مفلس ، تویی اعلا منم گریه ، تویی خنده ، منم نوکر، تویی آقا منم قاصر تویی والا ، منم ناقص ، تویی سالم منم درد و تویی درمان ، منم جاهل تویی عالم تو آن فیض دمادم که ، به خلقت رنگ و بو داده تو آن آب حیاتی که ، به عالم آبرو داده به یمن تو خدا داده ، همیشه روزی ما را به امداد شما دیده ، جهان پیروزی ما را خورم غبطه به حال آن ، شهید سربدار تو به آن عاشق که صبحش را ، به شب برده کنار تو نبودم یار و سربارم ، من آن عبد گنهکارم خودم میدانم آقاجان ، بود حقم گرفتارم اجازه میدهی تا که ، به زیر سایه ی زهرا بسوزم پا به پای تو ، بخوانم روضه ایی حالا شنیدم که بیابانها ، تو را منزل شده آقا رقیه بود و شب بود و ... بیابان و تک و تنها رقیه بودو خار و سنگ ، لباس خاکی و پاره رقیه بود و زخم پا ، یتیمی درد بی چاره رقیه بود و زجری که ، لگد می زد به پهلویش برای آنکه تند آید ، کشید او را زگیسویش... حسین رحمانی ۱۴۰۰/۱۲/۲۶ ................................. کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .