#ورود_حضرت_معصومه_س_به_شهر_مقدس_قم
در یاریِ عصمت ببین، دریای عصمت را
موج خروشانِ قیامی پُر ز حکمت را
دارد میاید از مدینه دختر موسی
در خِطّۀ ایران، عیان سازد ولایت را
در کاروان او برادرهای جان برکف
هر یک، گرفته دورِ بانوی کرامت را
این قافله سالار، مثل زینب کبری
زین کرده در یاریِ دین اسبِ اطاعت را
اُختُ الرضا دارد میاید با وقاری خاص
میبیند اطراف خودش، گویا قیامت را
بی دلهره، با استغاثه، یارضا گویان
سر میدهد بانگِ توسل بر امامت را
ناگاه راهش، روبرو شد با یزیدیها
دید از مقابل، برقِ شمشیر عداوت را
جنگی نمایان درگرفت و صحنه را میدید
گرچه ز بانو هیچکس، نشکست حرمت را
هجده برادر کشته، پیش چشمِ او گشتند
مستانه نوشیدند صهبای شهادت را
اما سری بر نیزۀ دشمن نرفت اینجا
بانو ندید اینجا مصیباتِ اسارت را
خواهر ندید اینجا تنی را زیر سُمِّ اسب
یا پیکری عریان و بی سر، یا حقارت را
خواهر ندید اینجا برادر را به گودالی
یا لحظه های نیزه بارانِ حقیقت را
خواهر ندید اینجا بسر، یک معجرِ پاره
یا لحظه های خیمه سوزانی و غارت را
خواهر ندید اینجا تنی را بی کفن مانَد
یا که بزیر آفتاب، أبناءِ عترت را
پرسید گریان، راه قم، از مردم ساوه
جای همه خالی، بخود قم دید عزت را
اصلاً نه سنگی از سرِ بامی فرود آمد
نه ناسزا، نه نان و خرما بود ملت را
گل بود و اشکِ شوق و استقبالِ شورانگیز
هر قوم دعوت کرد آن بنتِ نبوت را
زینب دریغا، دختر زهرا نبود آیا!؟
کوفه عجب داده به او مزد رسالت را
رأس بریده، روی نیزه، چونکه قرآن خواند
با زخم سر، تفسیر کرد آیات عصمت را
#ورود_حضرت_معصومه_س_به_شهر_مقدس_قم