💔بازگشت علی اکبر(ع) به سوی پدر از عطش
وقتى از دانندهيى كردم سؤال
كه مرا آگه كن اى داناى حال
با همه سعيى كه در رفتن نمود
رجعت اكبر ز ميدان، از چه بود؟
اينكه ميگويند: بود از بهر آب
شوق آب آورد او را سوى باب
خود همىديد اينكه طفلان از عطش هريكى در گوشهيى بنموده غش
تيغ زير دست و زير پا، عقاب
موجزن شطش به پيش رو، ز آب
بايدش رو آوريدن سوى شط
خويش را در شط در افگندن چو بط
گر درين رازيست اى داناى راز
دامن اين راز را ميكن فراز
گفت: چون جمشيد نقش جام زد
پس صلا بر خيل دردآشام زد
هفت خط آن جام را ترتيب داد
هريكى را گونهگون نامى نهاد
پس نمود از روى حكمت، اختيار
ساقى دانندهيى كاملعيار
در كفش معيار وجد و ابتهاج
بادهخواران را شناساى مزاج
مجلسى آراست مانند بهشت
وندر او ترتيب و قانونى بهشت
جمع در او، كهتر و مهتر همه
بر خط ساقى نهاده، سر همه
جام را چون ساقى آوردى به دور
از فرودينه خطش تا خط جور
هيچكس را جاى طعن و دق نبود
از خط او سركشيدن، حق نبود
آرى از قسمت نمىبايد گريخت
عين الطافست ساقى هرچه ريخت
ور يكى را حال، ديگرگون شدى
اختلاف اندر مزاج افزون شدى
جستى از آن دار عشرت؛ انحراف
ديگرش رخصت نبودى انصراف
ور يكى ز آنان، معربد خو شدى
از سرمستى، پريشانگو شدى
از طريق عقل، هشتى پا برون
همرهى كردى ز مستى با جنون
لاجرم صد گونه شرم و انفعال
ساقى آن بزم را گشتى، و بال
جمله را بودى از آن دار الامان
تا بسرمنزل رسانيدن، ضمان
كس نياوردى برآوردن نفس
دست، آنجا دست ساقى بود و، بس
لاجرم فعّالهاى ما يريد
لحظهيى غافل نمانند از مريد
همّت خود، بدرقهى راهش كنند
خطرهيى گر رفت، آگاهش كنند
كند اگر ماند، به تدبيرش شوند
تند اگر راند، عنانگيرش شوند
ساقى بزم حقيقتبين تو باز
كى كمست از ساقى بزم مجاز؟:
💦اكبر آمد العطشگويان ز راه
از ميان رزمگه تا پيش شاه
كاى پدر جان، از عطش افسردهام
مىندانم زندهام يا مردهام!
اين عطش رمزست و عارف، واقفست
سرّ حقست اين و عشقش كاشفست
ديد شاه دين كه سلطان هدىست:
اكبر خود را كه لبريز از خداست
عشق پاكش را، بناى سركشىست
آب و خاكش را هواى آتشىست
شورش صهباى عشقش، در سرست
مستيش از ديگران افزونترست
اينك از مجلس جدايى مىكند
فاش دعوىّ خدايى مىكند
مغز بر خود مىشكافد، پوست را
فاش مىسازد حديث دوست را
محكمى در اصل او از فرع اوست
ليك عنوانش، خلاف شرع اوست
پس سليمان بر دهانش بوسه داد
تا نيارد سرّ حق را فاش كرد
(هركه را اسرار حق آموختند) (مهر كردند و دهانش دوختند)
📚گنجینه الأسرار ، صفحه 120
عمان سامانی
کانال اشعار حسینی و آموزش مداحی
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af