. در میان میکده ساغر به دردم میخورد باده وقتی میشود کوثر به دردم میخورد دستهای خالی ام خالی بماند بهتر است اینکه هستم پیش تو نوکر به دردم میخورد گریه وقتی میکنم زهرا دعایم میکند پس مُحرم چشمهای تر، به دردم میخورد خوب میدانم که در تاریکی قبرم حسین دستمال گریه ام آخر به دردم میخورد بیخیال نسخه های بی دوای این و آن بوسه بر شش گوشه ات بهتر به دردم میخورد دخترت وقتی بخواهد خاک چادر پاره اش بیشتر از کیسه های زر به دردم میخورد دختر زهرا خودش زهراست ثابت میکنم دستهای کوچکش محشر به دردم میخورد گفت بابا از تمام یادگاری های تو چادر و سجادهء مادر به دردم میخورد آستین پاره ام را نخ نما تر کرده اند حرف سوغاتی شده معجر به دردم میخورد مُردم و زنده شدم در کاخ پیش خواهرت نانجیبی گفت این دختر به دردم میخورد ✍ .