. بود شور عشق پنهان در ستور شور این سر در جهان افکند شور بوالبشر از شور این سر از بهشت سر بدین دیر خراب آباد هشت آتش سودای این سر شد دلیل سوی قربانگه به هابیل قتیل شدخلیل از شور او چون گرم شوق کرد هدی خود به قربانگاه سوق شور این سر در ازل یعقوب را داد قسمت فرقت محبوب را شور این سر یوسف دور از وطن کرد در غربت بزندان محن شور این سر داد صبر ایوبرا آن بلاد محنت دل کویرا شور این سر برد موسی را بطور رب ارنی گوی با وجد حضور چون مسیح از شور او سرشار شد با هزاران شوق سوی دار شد هر که را سودای عشق در سر است شور عشق این سر بی پیکر است حسن جانانرا چو میل عشق شد شور این سر عشق را سرمشق شد پیر دیر آن سر گرفت اندر کنار کرد مروارید تر بر وی نثار شست با کافور عنبر موی او با ادب بنهاد رو بر روی او دید زان تابنده رو آن نیکبخت آنچه در شب دید موسی از درخت سر ببالا کرد کایشاه قدم حق عیسای مسیح پاک دم حکم کن کاین سر گشاید لب بگفت سازدم آگاه از این سرّ نهفت پس بگفتار آمد آن نطق فصیح همچو در گهواره عیسای مسیح گفت برگو خواستار کیستی گفت بالله فاش گو تو کیستی من برآنم که توئی دادار رب عیسی ابن و روح ناموس تو اب روح و عیسی از تو شد صاحب نظر ایتو روح القدس و عیسی را پدر گفت نی نی الحذر زین کیش بد رو فرو خوان قل هو الله احد پاک یزدان لم یلد لم یولد است ساختش عاری از این قید و حد است من ز روح این و آب آنسوترم کردگار لم یلد را مظهرم هین منم آن طلعت دادار فرد که بعیسی جلوه در ساعیر کرد عیسی مریم ز روحم یکدمست صد هزاران روح قدسم در کم است من حسین این علی عالیم که بملک آفرینش والیم مرحوم ✍ .