تابوت سرخ ماه شب،‌ شتابان می‌برد تابوت سرخ ماه را اشک می‌گیرد در این تشییع، دست آه را خون؟ نه، این راهی‌ست بر خاکِ سیاهی ریخته داغ؟ نه، این مشعلی باشد دم بی‌گاه را تا ابد، تا آسمان، تا بی‌نهایت می‌رود خون او؛ بنگر شکوه و وسعتِ این راه را کهکشان در کهکشان بانگ هواللَّه می‌وزد چشم بگشا و ببین خورشیدِ الا الله را سیل نور است این که از آن‌سوی هستی می‌رسد می‌برد با خویشتن همراه و ناهمراه را قصه کوته کن که خود ظرفیتی در دهر نیست تا کند هضمِ غمِ این قصهٔ کوتاه را: ماه عزت، ماه غیرت، ماه ایثار و شرف کز طلوع ِخویش، روشن کرد قربانگاه را نیست دیگر تا شناسیم از شعاعِ نور او در شب تاریک، از مردان حق، اشباه را تا پناه کودکان غزه باشد باز... آه... نیست دیگر... آه بس کن این غم جانکاه را آه از صبحی که در بین زمین و آسمان آفتاب اندوهگین خوانَد نماز ماه را خونِ شیرانِ خدا چندان نمانَد بر زمین چند روزی کن تحمل خندهٔ روباه را چند روزی دولت جهل و جنون را صبر کن تا ببینی انقلابِ مردمِ آگاه را گفتی این خوکان کنون شاه جهان ما شدند کوه دیدی ظاهراً تو پشته‌ای از کاه را شاه می‌خوانی گدای دهر را؟ باشد چه باک انقلاب ما به‌زیر آورده قبلاً شاه را شیر اگر در خون بغلتد باز هم شیر است شیر موش بازیگر نیابد با خباثت، جاه را می‌شود از حُسنِ یوسف عالمی لبریزِ حُسن پر کنند از خونِ یوسف گر دهان چاه را زهرِ خاموشی‌ست در کام جهان، آری، ولی زهر خاموشی نَمیراند مگر گمراه را چشم بگشا و ببین در ماه، آن رخسار را گوش وا کن، بشنو از شب، لهجهٔ دلخواه را می‌شود از سرخیِ گوش شیاطین هم شنید تا قیامت سیلیِ فریاد نصرالله را ابر خون افشانده؟ یا که لاله پرپر کرده‌اند؟ - می‌برند از آسمان تابوت سرخ ماه را ✍🏻 🏷 شهید والامقام .