محمدمهدی:
😥😥😥😥😥😥😥
✍✍ادامه خاطره...........
🌷شهیدعسکرزمانی
😒شنبه.ساعت17
تاریخ.1394/10/5
🍃❤️باامروز تعدادروزهایی که یکم بی تابی میکنم می شود دو روز.
جمعه بودبه سیده زهرا زنگ زدم،
می خواستم باهاش درد ودل کنم امانتوانستم😥
وچندین بار علاوه برآن می خواستم زنگ بزنم امانشد؛😥حتی تاپای تلفن رفتم و شماره ایشان راهم گرفتم ولی چند ثانیه بعد آن راقطع کردم وهمین طور امروز که تلفن خراب بود ،والان هم که رفتم زنگ بزنم شلوغ بود.😔
درهرصورت هرچی که فکرمیکنم
احساس من اینومیگه که کمی وابسته شده ام وشاید هم بتوان اسمی دیگر روی آن گذاشت.❤️❤️
نمی دانم چه بگویم ولی مثل قبلا" که خیلی اهل زنگ زدن نبودم،این روزها خیلی دلم میخواهد که زنگ بزنم.😥
الان دارم زیرنورچراغ خاطره می نویسم.✍
برقی نداریم وزیرشلیک گلوله ها خمپاره که هر ازگاهی دل را به لرزه در می آورد
..............✅ادامه دارد✅..................
😥😥👇👇👇👇😥😥
http://eitaa.com/joinchat/1343881216Ccf1ce68d0b