بسیجی فحش‌خورش ملس است برای انقلاب. وزیر و وکیل و دکتر و مهندس و حجه‌الاسلام و کت‌وشلواری‌های اتوکشیده که حاضر نیستند پرستیژشان را به قیمت هیچ آرمانی به هم بزنند یک طرف؛ و آن بسیجی لباس خاکی که پیراهنش را روی شلوارش انداخته و سرش را زیر انداخته تا چشمش به هیچ پست و مقام بالادستی نیفتد یک طرف. انتخابات که می‌شود بسیجی خودش را می‌کشد برای جبهه. برای جریان. برای تفکر انقلابی و جار می‌زند آرمانی را که آقایان کاندیدا خوب بلدند درباره‌اش نطق کنند. بسیجی سپرِ کت و شلوارها و عمامه‌ها و پرستیژها می‌شود فقط به امید آنکه نگذارد مملکتش به دست تفکر و جریانی بیفتد که انقلاب را برای لُمباندنِ سفره‌اش و طی کشیدن پله‌های قدرتش دوست دارد. نگذارد کسی که بلد نیست درد بکشد و درد از گرده ملت بردارد مسئول شود. و او بر خلاف همه، نه به امید پست و جبران‌های دوبله سوبله بعدی، که صرفا برای رفع رنج از صورت ملتش حاضر است از حلقوم خود و خانواده‌اش بزند و برای قدرت گرفتن جریان انقلابی هزینه بدهد. بعد از انتخابات اما هر کج‌روی و کم‌کاری که می‌شود از سوی پرستیژها و اتوکشیده‌ها و عمامه‌ها؛ فحشش مستقیم می‌خورَد به صورت بسیجی که به مردم نزدیکتر است و از مسئولان دورتر که: ها؟ پس کو؟ جریان انقلاب جریان انقلاب می‌کردی چه شد؟ بگو چرا وضع شهر ما وضع استان ما وضع مملکت ما تغییری نکرد؟ و بسیجی باز امید می‌دهد. باز دعوت به صبر می‌کند. و هیچ‌گاه جا نمی‌زند و اجازه نمی‌دهد یاس، ملت را دربرگیرد. هرچند اگر بخواهد حرفی سخنی نقدی به مسئولی بکند به سرعت تکفیر و طرد می‌شود و برچسب کوتاه‌فکری و کج‌فهمی می‌خورد. درد او زمانی بیشتر می‌شود که آدم‌هایی را دوروبر جریان انقلاب و مسئول انقلابی می‌بیند که کافی است ذره‌ای تلخی ته خیار بر سر سفره ببیند تا بشقاب را توی صورت جبهه پرت کنند. بسیجی اما باز باید صبر کند تا انتخاباتی دیگر شود و اتوکشیده‌ها به سراغش بیایند و از اهمیت جهاد و دفاع از انقلاب و مسلم‌های تنها مانده وسط جریان نفاق و کوفیان برایش سخنرانی کنند! [ @asraneh313 ]