۲۴۷)
#تینا
#قسمت_۲۴۷
مشتاقانه چشم دوختم در نگاهش، همانطور با لبخند نگاهم کرد:
-تینا جان، سعی می کنم چیزی نگم، ولی دلم می خواد خودت بشینی و به زندگیت و اعمالت فکر کنی. دلم می خواد خودت دلیل ناآرامی خودت و تشنج خانواده ات را پیدا کنی. البته همه مون باید این کار رو کنیم. البته برای تمرکز ذهنت هم راهکار دارم.
این بار ریحانه با تعجب گفت:
-ماشاءالله منم دیگه موندم. شما این همه اطلاعات رو از کجا آوردید. یعنی این همه مطالعه دارید کنار درس هاتون؟
-مطالعه که بله باید همیشه باشه. ولی من به یک منبع دیگه هم وصل شدم.
لبخندی زد و منتظر نگاهمون کرد.
من و ریحانه، با تعجب به هم نگاه کردیم. ولی ساحل لبخند به لب و آرام نگاه می کرد.
سخت مشتاق بودم که سر از این راز در بیاورم.
خانم محمدی با همان چهره خندانش گفت:
-زیاد خودتون رو ادیت نکنید. این راز رو فردا براتون می گم. البته بنا به دلایلی امشب نمی شه.
اصرارهای ریحانه فایده ای نکرد. بالاخره تسلیم شدیم. منتظر شدیم تا بحث را ادامه دهد.
با دیدن چهره منتظر ما، اشاره به ساعت کرد:
-تا اذان صبح وقت زیادی نمونده. خب بحث رنج ها رو جمع بندی کنیم. تا به بحث آرامش برسیم.
پس ما چند نوع رنج داریم؟
ریحانه سریع گفت:
-دو نوع بود دیگه. خوب و بد. خوب رو برای رضای خدا انتخاب می کنیم. رنج بد رو هم که معمولا خودمون باعث بوجود اومدنش هستیم.
وقتی چهره متعجب من را دید، ادامه داد:
-اصلا مثال می زنم. همان رنج بیدار شدن از خواب برای نماز خوندن، می شه رنج خوب. رنجِ اطاعت از دستور پدر و مادر، رنجِ درس خوندن. رنجِ روزه گرفتن و خیلی رنج های خوب دیگه که خودمون انتخاب می کنیم تا خدا ازمون راصی بشه رشد کنیم.
رو به خانم محمدی کرد:
-درسته خانم؟ البته رنج های بد رو خودتون مثال بزنید.
-بله درسته. رنج بد، مثل رنجی که در اثر گناه کردن یا اشتباه کردن برامون بوجود میاد.
نا خدا گاه نگاهم روی جای بخیه های دستم سُر خورد. یاد بیمارستان و رنج هایی که کشیدم در ذهنم شکل گرفت. بعد از مدت ها یاد خوابم افتادم.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490