🔹از «کمیل بن زیاد نخعى» روایت است که از حضرت على(ع) از حقیقت سؤال نمود، بدین‏‌گونه: ما الحقیقة: حقیقت چیست؟ حضرت در جواب فرمود: ما لک و الحقیقة: تو را با حقیقت چه کار؟! 🔸چون «کمیل» که خود را صاحب سرّ آن حضرت مى‏دانست از این پاسخ تعجّب نمود عرضه داشت: او لست صاحب سرّک: آیا من رازدار تو نیستم؟ حضرت در جواب فرمود: بلى و لکن یترشّح علیک ما یطفح منّى: آرى! امّا (آنچه از اسرار من به تو مى‏رسد) ترشّحى ناچیز است (که از سینه من) سرریز می‌‏کند. 🔹چون «کمیل» اندکى هشیار شد و موقعیّت حقیر خود را در برابر او دید، از سر عجز و انکسار عرضه داشت: او مثلک یخیّب سائلا: آیا از همچون تویی می‌‏زیبد که سائلی را محروم سازد؟! 🔸فرمود: الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشارة: کنار رفتن سبحات جلال است بی‌هیچ اشارتى! «کمیل» گفت: زدنی بیانا: بر توضیح خود بیفزاى! 🔹و حضرت فرمود: محو الموهوم مع صحو المعلوم: محو موهوم است توأم با آشکار شدنِ معلوم 🔸باز «کمیل» گفت: زدنی بیانا! فرمود: جذب الاحدیّة بصفة التّوحید: جذبه‏اى از احدیت است به صفت توحید 🔹و چون دگربار زمزمه زدنی بیانا سر داد، حضرت فرمود: هتک السّتر لغلبة السّرّ: حقیقت، دریدن ستر است به واسطه چیرگى سرّ 🔸و چون براى چهارمین بار خواهش خود را با بیان زدنی بیانا تکرار کرد، فرمود: نور یشرق من صبح الازل، فیلوح على هیاکل التّوحید آثاره: حقیقت، نورى است از بامداد ازلیّت ، که آثار آن از پیکرهاى توحید آشکار می‌‏گردد. 🔹باز گفت برایم بیشتر بیان کن حضرت فرمود: أطفئ السّراج فقد طلع الصّبح: چراغ را خاموش کن که صبح دمیده است... ✍🏻علامه حسن زاده آملی 📚هزار و یک نکته 📖ص۵۶۲ ▪️به نقل از مجموعه رسائل فیض کاشانی، ج۳، کلمات مکنونه، ص۴۲ 🆔 @astaneh_andisheh