#قسمت_بیست_و_دو
🎧
#رمانتوتکرارنمیشوی
خلاصه قسمت ٢١👇
توی قسمت قبل شنیدیم که
خوابی که لیلیت دیده بود تعبیرش رو داشت در اتوبوس میدید ولی نمیدونست چرا حضرت مسیحش غیب نمیشه حالا که اون مسیح رو دیده و شناخته! همه به مسیحِ اون میگفتن سیدمهدی و مثل خوابش داشت روضه خونی میکرد تمام وجودش شوق دیدار بود، گریه ای از سرشوق از دیدن یارش بهش دست داده بود،
نیره فکر میکرد دلتنگی لیلیت برای پدرو مادرشه و از دل اون خبرنداشت دم دمای صبح دید آقا نیست بنظرش اومد ایشون دیگه غیب شده ولی...
الان باهم به ادامه این رمان جذاب گوش بدیم...
🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهرهپیوسته
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تنهاکانال رسمی بانوان حرم
https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c