آستانِ مهر
💌#مادرانه‌ای_عاشقانه_۴۲ 💔 دلشکسته مادرانه‌ای عاشقانه و با قلبی سوزان برای دخترک نازم می‌نویسم... م
💌 ❤️بابا انیسکم 😁😘 یادم آمد تازه که زبان باز کرده بودی ، کلمه‌ی «مامان» را گفتی. اما کم کم فقط ورد زبانت «بابا» شده بود و تا چند وقت ، به من هم بابا می‌گفتی و هر چه می‌گفتم من مامانم متوجه نمی‌شدی😘😂 هم خنده دار بود و هم داشتم نگران می‌شدم نکند اصلا مرا صدا نزنی 😂 وقتی پرسیدم از اهل فن و اینها😁، گفتند نه ... خیلی از بچه ها اینطور هستند و منظور از بابا همان مامان است.!😐😁 خلاصه چندین وقت من بابا بودم.😂 تا اینکه یک روز دیدیم داری پشت سر هم می‌گویی : مامان ... مامان... معلوم شد بالاخره به من عنایت شده.🤲😂 البته دخترها به هر حال بابایی که هستند!😘 با اینکه شبانه روز با من بودی اما باز به من ‌می‌گفتی بابا😁 اما مشخص هم بود که منتظری بابا از در بیاید داخل ، چون هر وقت وارد می‌شد از ذوق دور خودت می‌چرخیدی و ذوق می‌کردی...😊 📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر 📬 عاشقانه‌‌های مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید. 📲@jelveyedidar 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr