توتکرار نمیشوی76.mp3
72.73M
یادتونه که توی قسمت قبل چی شد؟ بلاخره شب عروسی لیلیت شد و باغ گیلاس میزبان مهمونای زیادی شده بود لیلیت یاد پدرش افتاده بود و غرق در حکمت خداشده بودکه اون کاری که نباید اتفاق اتفتاده بود از همهمه ی آدما و از شلوغیا داشت از حال میرفت از شادی جاوید تعجب میکرد میترسید موهاس بیرون باشه نمیدونست چرا از اون شیرینی مهمونی بزرگ فقط سید توی کله ش بود بلاخره به جاوید گفت داره حالش بد میشه! و به بهانه عکس رفتند بیرون باغ. جاوید قرص قلبشوداد ودستاشو نوازش میکرد.لیلیت اجازه نمیداد اشکاش بریزه و بخاطر همین انگار غمباد گرفته بود ....اون مهمونی بلاخره تموم شد و در آخر به سفارش عکاس قدم زنان تا آخر خیابان رفتند وستاره و ماه را نگاه میکردند.....سالها گذشت و سید مهدی همیشه در خواب های لیلیت بود هنوز از زنگ های بی موقع دلش میلرزید هنوز در افکارش اون برمیگشت . جاویدهرگز به روش نیاورد و درکنارش مردونه موند عاشق حقیقی لیلیت بود . لیلیت بخاطر قلبش اجازه بارداری نداشت ولی جاوید ککش نمیگزید... ... ...❤️❤️ حالا بیایید باهم ادامه ماجرا رو بشنویم 🎙 با خوانش هنرمندانه ی نویسنده ی کتاب مطهره‌پیوسته ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ تنهاکانال رسمی بانوان حرم https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c