🎧
#رمان ۱۳۶۱
یادتونه که اون روزتوی بنیاد خانمجون دوتالقمه گنده درست کرده بود که احمدباخودش آورده بود و احمدرو یاد مادرهای شهدا مینداخت که دیگه بچه نداشتن که لقمه بگیرن براشون....
احمد تااومد تلفن بزنه نرگس خانم زودتر زنگ زدو سراغ احمدشوندی رو گرفت .احمدم بعد یه سری عملیات ایذایی مثلا گوشی رو گرفت و با سرتکون دادن به سمت علینژاد الکی پرسید مطمئنید تولیست اسرانبود؟
و خلاصه کلی بازی درآورد تا بتونه به نرگس خانم حقیقت رو بفهمونه.....
وقتی سرهنگ اومد علینژادکه هواروپس دید دررفت و احمد همون موقع داشت خبر رو جلوی سرهنگ به نرگس خانم میداد سرهنگ شونه هاش خم شد و غم مثل کوهی روش نشست ...😢
دعوتتون میکنم توی این شب زمستونی باهم به قشنگترین داستانهای گفته نشده گوش بدیم تا روحمون صفا کنه
و اما داستان امشب که خیلی باحاله 👇
نظرات وپیشنهادات شما :
@astanee_mehr
#قسمت۳۱
🎙 با خوانش هنرمندانه نویسنده ی کتاب: مطهره پیوسته
❄️💠❄️💠❄️💠
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr