😊 محمدجواد شیطون شده بود .خیلی حالا که چهار دست و پا میرفت با اون جثه ریزش یهو میدیدی زیرپاته. و دقیقا همونجایی که میخوای دور بزنی بری ،هست تا زیر پا له بشه.منم با این وضعیت شکم جلو اومده، تو اخرای ماه هفتم دید خوبی هم نداشتم. یبار پام رفت رو انگشتش😔 ولی خداروشکر هیچ حسش نکرد. یاد گرفته بود با شونه موهای منو که بسیار توی این بارداری سنگین و خسته بودم شونه میکرد. یک کار مهمش این بود و من به محض ارادش باید دراز میکشیدم و اون به هدف مضحکش میرسید. وقتی برای بار چندم ازم خواست که دراز بکشم و موهامو شونه کنه حس کردم داره اتفاق بدی برای بارداریم رخ میده.😬 به احسان زنگ زدم و گفتم زود خودشو برسونه. نگران بچه ی تو شکمم بودم بچه ای که کیسش پاره میشه مسلما ختم بارداریه و باید بدنیا بیاد. سریع رفتیم بیمارستان.اضطراب و دلشوره داشت خفم میکرد.🤢😨😰 احسان به محض رسیدن دم در گفت دفترچه ت رو بردار بریم .گفتم بیاتو باید ساک بچه رو ببندیم تعجب کرد چرا؟ گفتم بگمونم کار تمومه و من بستری میشم. دست و پاشو گم کرد و لباس و حوله نوزاد رو برداشت گذاشت تو ساک محمدجواد و رفتیم. تصویر عجیبی بود اینهمه گرفتاری ناگهانی و بچه کوچیک به بغل...😄 به احسان گفتم بره خونه مامان اینا و محمدجوادو بهشون بسپره اما حاضر به این کار نبود . راست میگفت نمیشد منو تنها بزاره.زنگ زدیم مامان اینا هم اومدن. مامان یکسره از پشت تلفن میگفت چقد بهت گفتم الان زوده بچه نیار.😕 مامان که رسید نگاه زهر الودی کرد و هیچی نگفت.به محمدجواد گفت الهی قربونت برم با این مامان بی فکرت. دوتا میشین مامانت باهاتون حال میکنه😬😄 بابا بچه رو گرفت و برد تو ماشین که توی محیط بیمارستان نباشه. منو سریع بردند سونو . هم اضطراب داشتم و هم هیجان. چون اصلا سونوگرافی انجام نداده بودم و دکتر نمیرفتم از جنسیت بچم خبر نداشتم و از این بابت خوشحال بودم که میفهمم دختره یا پسر.😍 ته دلم میگفت بازم پسر میخام ولی منطق میگفت دختر باشه. خانم دکتر سونوگرافی گفت نوار قلب گرفتی گفتم نه اول منو فرستادند سونو .گفت وقتی دوتان بهتره ان اس تی اول انجام بشه. گفتم خب بهشون چی بگم گفت من میزنم ضربان در هر دو جنین مرتب ولی زایمان می کنند...... دکتر داشت توضیحات انگلیسیش رو میداد و چشای من گردشده نگاش می کرد😲.منتظر جنسیت بچه بودم ولی وقتی دیدم دوتا هستند شوک شدم .گفتم خانم دکتر بچه منو میگید دوتان؟ گفت چطور مگه نمیدونستی آره دوتا یه دختر یه پسر😁👌👍😄 عالی بود من بچه دوست کیف کردم و تازه فهمیدم اذیت شدنام بی جهت نبوده دکتر از وضعیت اورژانسیم گفت و منم خوشحال بودم که امشب یا فردا بچه هامو بغل میگیرم. جواب مامانمو چی بدم🙃 یکی باید براش آب قند درست کنه منو با ویلچیر بردند بیرون که ببرند طبقه بالا اتاق زایمان. همه بیرون منتظرم بودند با خجالت گفتم احسان جان برو خونه یه دست دیگه لباس برای بچه بیار گفت چرا گفتم دوتان.😁😁 هم دخترونه بیار هم پسرونه از قیافه احسان نمیتونستم حسش رو بخونم. نه ترسید نه خندید نه ناراحت شد گفت باشه و رفت😇 احتمالا گیج و هنگ بود. مامان داشت جزبلا میکرد و گریه میکرد .گفتم افرین مامان گریه شکرنعمت؟!😳 اما جملش این بود خدا برات نگه داره مامان که نمیتونم بتو برسم عزیزم.باید پرستار بگیری 😂😂😂😂 بعد از این خنده ها باید بگم بخاطر جفت سر راهی زایمان من سزارین انجام شد و چیزی که نمی پسندیدم به سرعت اتفاق افتاد. چهار ساعت بعد بچه های من بدنیا اومده بودند.✅🥰🥰✅ ✍ مطهره پیوسته 🥳🌱🥳🌱🥳🌱🥳 تنهاکانال رسمی بانوان حرم https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c