📖
#داستان
📿 توسل
در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود.
محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود، هیچ کس نتونست از این جا رد بشه".
گفت: " بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم".
رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی.
محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد. آهسته گفتم: " اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط".
جور خاصی پرسید: "دیگه چه کاری باید بکنیم!".
گفتم: "چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه".
گفت: " یک کار دیگه هم باید انجام داد".
گفتم: " چه کاری؟"
با حال عجیبی جواب داد: "توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم".
📝 منبع: کتاب حکایت فرزندان فاطمه1،ص34
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «امور فرهنگی خواهران» آستان مقدس
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanfarhangi