بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم وقت بخیر لطیفی می گفت: قتل قاسم سلیمانی شیطان را پشیمان کرد او نفس زکیه شده بود شاید همان نفس زکیه قاسم سلیمانی را پنج سال دیر کشتند: وقتی که نگین سلیمانی بر تخت قلبها حکومت می کند کشتنش یک پیروزی نبود حتی یک شکست هم نبود یک فاجعه بود برای دستگاه امنیتی ابلیس بزرگ را وقتی می کشند که بزرگ نشده است وقتی بزرگ شد باید بزرگی اش را کشت نه خودش را قاسم سلیمانی هم بزرگ شد و هم بزرگی شد. دیگر برای کشتن قاسم دیر بود بی جهت نبود که دیگر قاسم «جوشن» نمی خواند، بلکه دشت به دشت و کوه به کوه و فرودگا به فرودگاه دنبال «پرواز» بود: دیگر شهادت آرزویش نبود نیازش شده بود نه این که شوق شهادت، شکیبش را شکسته باشد رفتنش ماندگارتر از ماندنش بود با برکت تر عاقل هیچ گاه برای نابودی چیزی که بمب می پندارد، آن در همان جایی که می خواهد بماند منفجر نمی کند خمره عطر سلیمانی را در هارتلند منفجر کردند یعنی آمریکایی ها می خواهند بروند و مسیح میخواهد بیاید: تکه تکه عشق قاسم شاخه های درخت کریسمس را هم چراغانی کرده قاسم را تکثیر کردند قاسم بزرگتر از آن بود که به دست کوچکتر از آمریکا کشته شود و آمریکا کوچکتر از آن است که در خون سلیمانی غرق نشود قاسم قاتل داعش آمریکایی بود اگر سلیمانی نبود، دختران اروپایی بردگان داعش بودند قاسم برادر همه دختران اروپایی است قاسم پدر شهید همه کودکان اروپایی است آمریکا قاسم را نکشت، زنده تر کرد قاسم رفته است مسیح را برای آمدن خبر کند؛ به زودی با مسیح بر میگردد حتی تو هم آمدن هر دو را خواهی دید قلب زمین، نگین سلیمانی است همه آزادی خواهان انقلابیون و ایران زمین قاسم سلیمانی هستند