🔺او می آید
#او_می_آید#داستان_زندگی_امام_مهدی_عج_
‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️
👈ادامه قسمت بیست و هفتم// او را می جوییم
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
مرد غریبه با لحنی که زنجیره خیال محمد بن عیسی را یکباره پاره می کند می گوید:
-من کسی هستم که تو او را می جویی!
محمد بن عیسی که انگار ضربه ای خورده است به تردید می گوید:
-من کسی هستم که تو او را می جویی!
محمد بن عیسی که انگار ضربه ای خورده است به تردید می گوید:
-اگر تو کسی هستی که او را می جویم دیگر نیازی نیست که من گرفتاریم را شرح دهم.
مرد غریبه پاسخ می دهد:
-آری به خاطر مشکلی که آن انار برای شما ایجاد کرده است به بیابان آمده ای.
فریادرس مسلمانان به فریاد می رسد...
محمد بن عیسی شادمان و خشنود به سوی یاران باز می گردد. ....
صبح فردا، دانشمندان شیعه به قرار خویش در نزد امیر حاضر می شوند.
محمد بن عیسی مطابق دستوری که از امام زمان(عج) گرفته استٰ می گوید:
-جواب شما را آوردهام؛ ولی باید در خانه وزیر آن را بگویم.
امیر لحظه ای در اندیشه می شود. سپس می پذیرد که همگی به خانه وزیر بروند.
وقتی آنها به خانه وزیر وارد می شوند در سمت راست حیاط اتاقی وجود دارد، که محمد بن عیسی به آن اشاره کرده و می گوید:
-جواب شما در این اتاق است.
وزیر از شنیدن این سخن رنگ می بازد. با هزار حیله ای که دارد می خواهد از نزدیک شدن آنها به اتاق جلوگیری کند؛ اما محمدبن عیسی همان حرف نخست را می زند:
باید به همین اتاق داخل شوم.
امیر بحرین به وزیر فرمان می دهد که در آن اتاق را بگشاید.
وزیر، هراسان و بیمناک به سوی اتاق می رود.
محمد بن عیسی که می داند باید همگام و همراه او باشد به سوی او می دود تا مراقبش باشد.
آن دو با همدیگر وارد اتاق می شوند. محمد بن عیسی با دقت به دیوارها نگاه می اندازد. سوراخی که در گوشه ای از دیوار وجود دارد، توجه او را جلب می کند. او با سرعت به سوی سوراخ دویده و کیسه سفیدی را که داخل آن قرار دارد، بیرون می کشد.
وزیر هراسان و خشمناک، دشنام داده و سعی می کند کیسه را از او بگیرد، اما کاری از پیش نمی برد. محمد بن عیسی به نزدیک امیر رسیده و کیسه را در مقابل چشم او نگه می دارد و می گوید:
-دستور دهید تا داخل کیسه را ببینند.
امیر، خودش کیسه را گرفته و داخل آن را نگاه می کند. بعد، دست به داخل کیسه می برد و یک قالب گلی از آن بیرون می آورد.
محمد بن عیسی می گوید:
-این قالب را که به شکل انار ساخته اند، به دستور وزیر بوده است. همین طور که می بینید، در هر نصف از این قالب، همان کلماتی نوشته شده است که روی انار وجود دارد.
ای امیر! وزیر شما این قالب را روی اناری که در حال رشد بوده قرار داده و آن را محکم بسته است.
همین طور که انار بزرگ می شده است نوشته روی قالب ها در پوست انار اثر گذاشته و اکنون به این صورتی که می بینید درآمده است.
امیر بحرین خشمناک و روی درهم کشیده به وزیر نگاه می کند......
⏪⏪⏪ ادامه دارد...
برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir