هدایت شده از عطرِظهورِمولا
🏝 تغییر رنگ! ❇️ تمام آن‌هایی که به پیشواز مسلم آمده بودند و بی‌صبرانه منتظرش بودند، تغییر رنگ دادند و او را رها کردند. مسلم تنها ماند. در شهر، حکومت نظامی برقرار شد. مسلم حتی جایی برای ماندن نداشت. فرزند پیرزنی که او را در خانه‌اش پناه داده بود، به قصر رفت و خبر داد. مسلم اسیر شد و او را گردن زدند .... چه واژه‌های آشنایی! انتظار، پیشواز، تغییر رنگ، رها کردن، تنهایی، اسارت ... و گردن زدن!! ! گاهی فکر می‌کنم که فلسفه‌ی غیبتتان را کمی درک کرده‌ام! ↙️↙️↙️ @atr_ir