💠🌱💠🌱💠
✨سلوک مهدوی
8⃣قسمت هشتم
🔹.... شیخ حسنعلی نخودکی برای دیدن امام زمان
به بازار رفت و حواسش به اطراف بود که امام را ببیند. فهمید امام کنار یکی از دکه های خربزه فروشی آنجاست رفت جلو و امام زمان (ع) به او گفت چه می خواهی ؟ ،شیخ نخودکی به ایشان گفتند که سرمایه حلال برای تجارت می خواهم امام یک مقدار پول خرد به او داد شیخ نخودکی کمی ناراحت شد گفت من برای سرمایه گذاری پول می خواهم.
☀️امام او را مرخص کرد و به او پول نداد. بعد از این بود که شیخ نخودکی تازه فهمید این امتحان امام زمان (ع) بوده است. ناراحت شد که ای کاش همان پول ها را می گرفتم. گفت عیبی ندارد، دوباره یک سال دیگر ریاضت کشید تا به محضر امام زمان (ع) برسد.
🌟بعداز آن ماجرا فردایش به مغازه ی خربزه فروشی رفت و گفت این کسی که اینجا می آید چه کسی است ؟ آن خربزه فروش گفت یک انسان خیری است که هر از چند گاهی می آید و به من سرمی زند و بعضی مواقع از لحاظ مالی کمک می کند.
👌شیخ بعد از یک سال ریاضت کشیدن دوباره پیش خربزه فروش رفت و امام را دوباره دید و حرف هایش را تکرار کرد امام باز هم همان مقدار پول خرد را به او داد ولی این بار شیخ نخودکی گرفت. می گفت با آن پول ها چند پایه مهر خریدم و در داخل کیسه ای ریختم و هر زمان که به پولی نیاز داشتم می رفتم و در بازار می نشستم و برای مشتری ها مهر درست می کردم و با همان مقدار پولی که می گرفتم کارها و زندگیم را سر وسامان می دادم.
⚠️نکته ای که اینجا بسیا ر مهم است اینکه شیخ نخودکی با آن همه مقامات عالیه و با آن همه فضیلت و عظمت یک آرزو داشت می گفت ای کاش تمام این ریاضت ها و اعمال و مستحباتی که انجام دادم به نیت قرب و نزدیکی به امام زمان (ع) بود . عالم به این بزرگی می گوید پشیمان و حسرت می خورم که چرا تمام اعمالم را برای نزدیکی به امام زمان (ع) انجام ندادم .
🔹🔹ادامه دارد.....🔹🔹
💽 برگرفته از فایل شماره 1سلوک مهدوی
🎤استاد عبادی
#سلوک_مهدوی ۸
#خصوصی
#خصوصی
http://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936