💌روایت عشق: مھـریه‌ام ¹جلدقرآن بود و ³صلوات؛ عقدمان خیلی‌ ساده بود. یک ماه بعد هم عروسی‌ کردیم. دو سـه روز رفتیم مشھد پابوس‌ امام‌ رضا"ع". بار اولی کـه رفتیم حرم نگاهی بـه من کرد و گفت: + خانم‌ میخواهم یـه‌ دعایی بکنم، شما آمین بگی.. خندیدم و گفتم: ــ تا دعات چی‌ باشه! + حالا تو کاریت ‌نباشه ــ خب هرچی شما بگید.. دست‌هایش را گرفت سمت آسمان رو بـه گنبد طلای امام‌ رضا"ع" و گفت: + اللھم ‌الرزقنا توفیق‌ شھادت‌ فی ‌سبیلک 🕊 همسر♥️ 【 @atre_shohada