هدایت شده از صاحب نفس
برادر؟ گفتند یکی داشتیم شهید شده گفتیم :بزرگتری کسی؟ گفتند عموی ما در خانه بغلی می‌نشیند فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قدوقواره همه دو متر درازی و لباس‌ها شکل تیپ و اسلحه هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم قیافه‌ات تابلو است در بغلی را زدیم یک آقایی آمد دم در سلام کردم گفتم ببخشید امر خیری بود خدمت رسیدیم این بنده خدا نگاه کرد یک مسلمان بسیجی خانه یک ارمنی آمده چه امر خیری؟ خودش تعجب کرد رفت لباس پوشید آمد دم در محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش داخل خانه که شدیم نگهبان او را بازرسی کرد نگاه کرد پیش خودش گفت برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌کنند؟ بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم : رهبر نظام آمده اینجا اینها چون بزرگتری نداشتند خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید او را داخل كه بردیم و آقا را که دید مُرد یک جنازه را یدک کردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا این‌ها به خودی خود زبانشان با ما فرق میکند سلام علیک هم که می‌خواهند بکنند کلی مکافات دارند با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوالپرسی کرد و درنهایت یک هم دمی را برای آقا مهیا کردیم حضرت آقا چایی و شیرینی‌شان را خورد رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا مادر را هم راه انداختیم آمدند رفتند بالا لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین وقتی وارد اتاق شد آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان کنار همان عمویی که نشسته بود بعد هم گفتند : مادر ما آمده‌ایم که حرف شما را بشنویم چون شما دچار مشکل شده بودید دوستان عموی بچه‌ها را آوردند دخترها آمدند نشستند آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟ گفتند : دانشجو هستند آقا خیلی تحسینشان کرد و با این‌ها كلی صحبت کردند توی این حالت این دختر سؤال کرد که آقا آب،شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟ این‌ها همه‌اش درس است من خودم نمی‌دانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ آقا می‌خورد یا نمی‌خورد؟ نمی‌دانستم رفتم کنار آقا، از آقا سؤال کردم گفتم : آقا اینها می‌گویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟ آقا گفتند : ما مهمانشان هستیم از مهمان میپرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟ خُب اگر چیزی بیاورند ما میخوریم بعد خود آقا گفتند : بله دخترم اگر زحمت بکشید چایی یا آب‌میوه بیاورید من هم چایی هم آبمیوه شما را میخورم اینها رفتند چایی آبمیوه و شیرینی آوردند خود میوه را هم آوردند خُب توی خانه مسلمانها اینطوری است یک نفر چند تا میوه پوست میکند میدهد دست آقا، آقا هم دعا می‌کند همانجا به پدر شهید مادر شهید،پسر شهید و یا همسر شهید آن خوراکی را تقسیم میکنیم همه یک قسمتی از این میوه می‌خورند که آقا به آن دعا کرده توی ارمنی‌ها هم همین کار را باید می‌کردیم؟ واقعاً نمیدانستیم چایی آوردند آقا خورد آبمیوه آوردند آقا خورد شیرینی آوردند آقا خورد آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنی‌ها نشستند و با این‌ها صحبت کردند مثل بقیه جاها آقا فرمودند : عکس شهیدتان را من نمیبینم عکس شهید عزیزمان را بیاورید ببینم توی خانه مسلمان‌ها چهار تا عکس بزرگ شهید وجود دارد که توی هر اتاقی یکی هست میپریم و می‌آوریم این‌ها رفتند آلبوم عکس‌شان را آوردند آلبوم عکس هم متأسفانه برای شب عروسی شهید بود آلبوم را گذاشتند جلوی آقا صفحة اول یک عکس دوتایی یادگاری فردین با دوستش گرفته بود آن وسط بود آقا همینجوری نگاه میکردند شروع کردند به صحبت کردن همین‌جوری صفحه‌ها را ورق می‌زدند تا تمام شود تمام که شد گفتند : خُب عکس تکی شهید را ندارید؟ یک عکس تکی از شهید پیدا کردند و آوردند گذاشتند جلوی آقا آقا شروع کردند از شهید تعریف کردن گفت : خُب نحوه اسارت،نحوه شهادت اگر چیزی داشته به من بگویید ما فهمیدیم نام این شهید بزرگوار شهید «مانوکیان» است به اندازه شهیدان «بابایی» «اردستانی» و «دوران» پرواز عملیاتی جنگی داشته است هواپیمایش f14 بمب‌افکن رهگیر بوده و بالای صد سُرتی پرواز موفق در بغداد داشته هواپیمایش را توی دژ آهنی بغداد می‌زنند شهید هواپیما را تا آن‌جا که ممکن است اوج میدهد هواپیما در اوج تا نقطة صفر خودش که اتمسفر است بالا می‌آید و بقیه‌اش را به‌سمت ایران سرازیر می‌شود چهار تا موتور هواپیما منهدم میشود هواپیما لاشه‌اش توی خاک ایران می‌افتد ولی چون دیگر سیستم برقی هواپیما کار نمی‌کرده‌ نتوانسته ایجکت کند و نشد كه چتر برای شهید کار کند هواپیما به زمین خورد و ایشان به شهادت رسید ارمنی‌ای بود که حتی حاضر نشد لاشه هواپیمای جمهوری اسلامی به‌ دست عراقی‌ها بیافتد آن خانواده این فرزندشان است این بزرگوار در نیروی هوایی مشهور است درباره شهادتش و اخلاقش تعریف کردند مادر شهید گفت : امروز فهمیدم كه علی(علیه السلام) كیست آقا حالا که منزل ما هستید من میتوانم جمله‌ای به شما عرض کنم؟ آقا گفت : بفر