عمروبنعبدود رأی آورد!
وقتی عمروبنعبدود از خندق عبور کرد، نفسها در سینهها حبس شد و چشمها از حدقه میخواست بیرون بزند؛
جنگاوری دیوانه و زورمند که هزار نفر را یکتنه حریف بود!
ضعیفالایمانها زمزمهی شیطانی سر دادند: «وقتی عمرو، بزرگانمان را یکییکی از میان بردارد، مشرکان جزیرةالعرب از بیرون و یهودیان خیانتکار از درونشهر نابودمان میکنند!»
«هَل مِن مبارز؟!»
پسر نحس عبدود با چشمانی قرمز و صورتی گُرگرفته، مدام فریاد میزد و همآورد میطلبید. حالا بعد از سکوتِ مرگبار و مصلحتی مسلمانان، نیشخندی بر گوشهی لبانش نشستهبود و داشت نیشزبان هم میزد؛ «مگر نمیگویید که اگر کشته شوید، وارد بهشت میشوید؟! میخواهم روانهی بهشتتان کنم!» و دوباره باز نیشخند بود و سکوت مرگبار!
وقتی محمد عزیز (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود:
«هماکنون تمام اسلام در برابر تمام کفر قرار گرفته»، معلوم شد ماجرا، فقط رجزخوانی عمرو نیست بلکه یک
«جنگ وجودی» است؛ جنگی که هر طرف آن شکست بخورد، نابود میشود و نامی از او باقی نمیماند!
پیامبر فریاد زد:
«کسی جواب او را نمیدهد؟» تمام مدعیان و منافقان و بزدلان انگار قبل از حملهی عمرو، مردهبودند!
ناگهان شیری غُرّید و با نهیبی غیرتمندانه گفت: یا رسولالله! «من»! اسداللهالغالب علیبنابیطالب یگانه سردار شکستناپذیر دنیای اسلام به میدان آمد؛ میدانی به پهنای بقای اسلام تا آخر دنیا!
«علیِ مقتدر و مظلوم»، چند دقیقه بیشتر نیاز نداشت تا صدای نخراشیدهی پهلوانپنبهی مشرکان را برای همیشه با یک ضربه خاموش کند؛
ضربهای که بقای اسلام مرهون اوست؛
ضربهای بهتر از عبادت تمام جن و انس!
امروز تاریخ تکرار شد و عمروبنعبدود دوباره در حال نعرهزدن است؛ نه یک مدینه که همهی عالم ترسیدهاند!
بزدلها با لرز دست به قلم شدهاند تا از
دیوانگیهای عمرو بنویسند و از قدرت مافوقتصورش و البته از تسلیم؛ تسلیمی که اسلام را صد سال به عقب برگرداند و همهی فریادهای عدالتخواهانهی مظلومان عالم را برای همیشه در گلوها خفه کند!
گذر از این «پیچتاریخی» غرش و ضربتی علیوار میخواهد؛ غرش و خروش مردانهاش را یکی از فرزندان خلف امیرالمؤمنین چه مؤمنانه سر داده است؛ مانده همان ضربت کاری و تمامکننده! ضربتی از جنس ذوالفقار علی؛ ضربتی به انتقام شهادت همهی سرداران اسلام!
✍عباس بابائی ۱۶ آبان ۱۴۰۳
•|🚩
@atsh_b_ekhtyar|•