اواخر مقطع کارشناسی اش بود،اومد گفت حاج آقا میخوام بعد اتمام کارشناسی، بیام حوزه علمیه، گفتمش که شما لیسانس دانشگاه داری و بحمدالله نخبه ای،حوزه میخوای چه کنی؟
دیدم عزم جدی جهت ورود به حوزه و خدمت فرهنگی داره، بعد مدتی وارد حوزه سفیران هدایت اهواز شد، در اهواز همزمان هم درس میخواند و هم به مناطق محروم هویزه میرسید،مراسم سالانه دهه حسینی و برخی مناسبت های مذهبی و انقلابی را توانستن در روستاشون و مناطق محروم همجوار تاسیس و احیا کنن، سکون و استقرار براش معنا نداشت،همیشه پر انرژی در حال پیگیری و دوندگی بود،واقعا این فرد، ویژه کار میکرد،با آنکه جوان و هنوز طلبه سطح مقدماتی بود لکن جهادی وار میرفت با برخی شخصیت های استانی و حتی کشوری می نشست و برای مناطق محروم اعتبار جذب میکرد.
بعد مدتی گفت حاج آقا میخوام پرونده تحصیلیم را منتقل کنم هویزه،اومد هویزه مستقر شد هم درس و هم کار فرهنگی،کم کم متاهل شد،مراسم ازدواجش هم با بقیه متفاوت بود،با آنکه از لحاظ مالی خانواده متمکنی داشت لکن دست همسرش را گرفت برد پابوسی حضرت امام رضا علیه السلام، گفت هزینه ها متعارف جشن و شام بماند برای...
این اواخر که درگیر بیماری شد و مکرر بیمارستان بستری میشد بازهم پیگیر کارهای فرهنگی و به فکر مناطق محروم بود، یادمه ایام فاطمیه بود،تماس گرفت،گفت حاج آقا فلان مقدار اعتبار جور کردم،این را برید مناطق محروم برای حضرت زهرا سلام الله علیها مراسم بگیرید.
ان شاءالله خود حضرت و اولاد بزرگوارشان میزبان شما باشند،،شیخ مجید عزیز.
✍حسن برهانی