💠
#داستان_آموزنده
کانال عطر خدا ↙️↙️
╭┈── 『🌱🌸🌱』──
╰➤
@attre_khoda
• عالمی یکی از شاگردانش را بیش از بقیه شاگردان دوست داشت .
• شاگردان دیگر به خاطر محبت استاد به وی حسادت میکردند.
• استاد برای آنکه علت محبت و علاقه بیش از حد به آن شاگرد را به دیگران نشان دهد ،گفت : فردا هر کسی با خود پرنده یا مرغی بیاورد .
• فردا استاد سر کلاس گفت : بروید و جایی که کسی نبیند پرندهها را سر ببرید.
• همه رفتند و فوراً سر پرندهها را بریده و برگشتند ،ولی آن شاگرد پس از دقایقی برگشت در حالی که پرنده را سر نبریده بود.
• استاد پرسید :چرا سر نبریدی??
•گفت: شما فرمودید جایی سر ببر که کسی نبیند من هرجا رفتم دیدم خدا شاهد من است و لذا سر مرغ را نبریدم .
• استاد گفت: به خاطر همین است که نزد من عزیز است .