چون فجر طالع شد، طوعه برای مسلم آب آورد تا وضو سازد.
گفت: ای مولای من، دیشب نخفتی؟
گفت: اندکی خفتم. در خواب عمِّ خود، امیرالمومنین، را دیدم: میگفت"اَلوَحا اَلوَحا! اَلعَجَل اَلعَجَل! زود زود! بشتاب بشتاب!" و گمان دارم امروز روزِ آخر من باشد.
- کتاب آه