💥 🍃ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی 🍃چوگان حکم در کف و گویی نمی‌زنی باز ظفر به دست و شکاری نمی‌کنی 🍃این خون که موج می‌زند اندر جگر تو را در کار رنگ و بوی نگاری نمی‌کنی 🍃مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا بر خاک کوی دوست گذاری نمی‌کنی 🍃ترسم کز این چمن نبری آستین گل کز گلشنش تحمل خاری نمی‌کنی 🍃در آستین جان تو صد نافه مدرج است وان را فدای طره یاری نمی‌کنی 🍃ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک و اندیشه از بلای خماری نمی‌کنی 🍃حافظ برو که بندگی پادشاه وقت ‌‌ گر جمله می‌کنند تو باری نمی‌کنی 📚دیوان حافظ غزل شمارهٔ ۴۸۲ 📌کانال معرفتی آوای ملکوت ✅ @avayemalakut