آوای سکوت
در آینه تاک خسته را می‌بینم انگور از این خزان زده می‌چینم با خاطره های تلخ خود، می‌سازم فرهادم و د
🍁🍃 از خودخوری و جنون خود می‌ترسم از گردش تند خون خود می‌ترسم ای آینه آخرش تو را می‌شکنم از پیر شدن، درون خود می‌ترسم @avayesokut