سوره سجده درسهای عملی مختصر اما بسیار عمیقی دارد.
در اوائل سوره ضمن تشریح نظام تکوین و تبیین سایۀ همیشه مستدام خدا بر جزءجزء خلقت، روشن میکند که غیر خدا بدرد شما نمیخورد چون نه ولایتی دارد نه حق شفاعتی. پس یکسر به خدا پناه برید و جناب بلندمرتبهاش حاجت بخواهید و بندۀ او باشید:
نگه دار سرِ رشته تا نگهدارد!
سپس به معاد اشاره میکند که سرنوشت محتوم هستی و به نوعی، عروج و معراج آنست و قطرات را به مادر هستی باز میگرداند:
ما ز دریاییم و دریا میرویم؛ ما ز بالاییم و بالا میرویم
وه! که چه زیباست این معراج، و چه دلرباست بازگشت به آغوش مادر هستی:
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت؛ بال بگشایم و تا ملک سلیمان بروم.
اشاره به خلقت انسان که نفخهای از روح الهی است برای اشاره و یادآوری اصل وجود اوست که باید زنده نگاهش دارد و پر فروغش کند و به دریا باز رساند:
یا رب این نو گل خندان که سپردی به منش؛ میسپارم به تو از دست حسود چمنش.
اما این سفر، به چه میسر میشود? به شکر!
به اغتنام فرصت و در صالحات کوشیدن، به کسب یقین با عبادت و خدمت.
سپس در آیه سیزدهم اشاره میکند که این، راهی است که انسان باید "اختیار" کند و اختیارا برود تا به کمال برسد که اگر وقت بگذرد و تدارک نکند سرافکندگی ابدی و حسرت بازگشتن و تحصیل کمال برایش خواهد ماند.
اگر انسان فراموش کند که بندۀ خداست و باید خدا را عبادت و بدرگاهش خدمت کند، خدا هم او را فراموش خواهد کرد؛ یعنی نظر عنایتش را از او برخواهد داشت. نتیجه یک چیز بیشتر نیست: عذاب خلد.
سپس در بهترین جای سوره و پس از اینقدر تمهید و مقدمهچینی، آیاتی آورده که بیشک از مهمترین آیات کتاب خدا و بمنزله حاکم و مفسر در تمام کتاب خداست:
فقط کسی مؤمن است که دائم بیاد خدا بیفتد و از یاد خدا متاثر شود و سجده کند و خدا را بستاید درحالیکه هیچ تکبری در دلش نسبت به ایمان و اطاعت از خدا نیست. مؤمنین شبها به عبادت خدا مشغولند و روزها به انفاق از داراییهایی که خدا به ایشان داده.
سپس در برابر مؤمنین، فاسقین را میآورد که از مقابله معلوم میشود غرق در غفلت و کبر و تنپروری و خودخواهیاند.
در اواخر سوره هم آیهای است که از منظر عملی واجد اهمیت است: میگوید اگر کسی اهل صبر باشد، و حین صبر حال یقین خویش را حفظ کند، به مقام امامت میرسد یا ممکن است به مقام امامت رسد. یعنی به سعۀ وجودی خویش، دستگیر عدهای از عباد خدا شود و آنها را به راه خدا وارد کند. حد کمال این مقام، امام معصوم مفترضالطاعه است و حد ادنای آن ولایتی که برخی مؤمنین بر هم دارند و آنهم پرتویی از ولایت امام عصر است: بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ[سوره اﻷنفال : ۷۲]
از این آیات اهمیت صبر معلوم میشود. صبری که در اینجا آمده تسلیم محض در برابر تشریع و تکوین است یعنی نهایت تقوی و رضا.
آیه بیست و هفتم که ذکر سنت خدا در سوق دادن آب به زمین تشنه است، شاید اشارهای باشد به حقیقتی که مولانا زیبا به نظمش کشیده:
آب کم جو تشنگی آور بدست؛ تا بجوشد آبت از بالا و پست.
آخر سوره تحذیر از یومالفتح است یعنی آخر خط، که طومار زندگی مادی در هم پیچیده میشود و سر و کار آدم با ملکالموت است، آنوقت که جان به گلو میرسد مؤمن میفهمد که همهاش برده و کافر میفهمد که همهاش باخته. ایمان آوردن در آن حین، دیگر پذیرفته نیست یعنی سودی ندارد.
ختام سوره، امر به انتظار است؛ بیخود نیست که در روایات آمده: افضل اعمال، انتظار است. مقصود انتظار فرج برای خود و دیگر مؤمنین است و انتظار پیروزی ایمان بر کفر.
توجه بفرمایید که به این انتظار، یعنی چشم امید داشتن مدام به آن، امر شده.
@avaymarefat