🔶 زلزله داشت پست میگذاشت "چرا پول مملکت رو توی سوریه خرج میکنید؟"... که ناگهان خانه‌اش ،خودش ،تن زن و بچه اش همه باهم لرزید!!! فریاد کنان از خانه فرار کرد. هنوز به انتهای پله‌ها نرسیده بود که تمام شد. دید که یک لنگه دمپایی همسرش را در پا دارد ،در پایی که میلرزید. برگشت و به چشمان پر از ترس بچه‌ کوچکش به دستان لرزانش به همسرش به لبهای‌سفید شده و لرزانش نگاه کرد. خداروشکر کرد که بچه اش زنده‌‌اس خداروشکر کرد خانه‌اش ویران نشده مهم تر از همه خداروشکر کرد کسی از مردهای همسایه همسرش را در راه پله بی حجاب و پا برهنه ندید البته همسایه های‌ او مردهای با عفتی بودند و اگر هم میدیدند روی بر میگرداندند آنها ناموس مردم رو بر خود حلال نمیدانستند آنها بی رحم و شهوت ران نبودند برای اولین بار با خود گفت: 🍃هیچ چیزی جای امنیت را نمیگیرد حتی چند صد میلیون طلایی که در گاو صندوق اتاقش جا گذاشته بود. تمام اتفاقات و افکار به قدری سریع رخ داد که هنوز صفحه موبایلش خاموش نشده بود چند دقیقه گذشت، ساعت ۱ و ۲۰ دقیقه‌ی جمعه بود... 🌸 سردار دلها! بزرگترین زلزله رفتن تو بود که هنوز از زیر آوارهایش بیرون نیامده ایم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB