🍃🌹شهید مدافع حرم مهدی بیدی، مردی که پیچیده نبود. ساده زندگی کرد و غیورانه شهید شد. همسرش میگوید: چون رزمنده بود وقتی تلویزیون عکس شهدای دفاع مقدس را نشان میداد، گریه میکرد و میگفت: ما جاماندیم. هر وقت دوباره دری باز شود من اولین نفر خواهم بود.
🍃🌹پدر شهید: پسرم هدیه به رهبر و به مملکت ایران است. فرزندم فدای رهبر. راه شهدا را رفت. خدا روحش را با امام حسین(ع) محشور کند. اخلاقش خیلی خوب بود. خیلی مرد بود. پسر با وفا و نمازخوان و روزه گیری بود. رفت سوریه چون عاشق بود. در سال 66 به جنگ رفته بود و 9 ماه در جبهه جنگیده بود. مدتی خبری از او نبود. همان موقع بود که 100 شهید آوردند سبزوار و من فکر کردم ممکن است بین اینها باشد. رفتم و نگاه کردم و دیدم بین آنها نبود. چون آن موقع و قسمتش شهادت نبود. چند وقت پیش گفت: «خواب دیدم حضرت زینب(س) گفته بیا.» و رفت و این بار به شهادت رسید
🍃🌹مادر شهید : بچه اولم بود. هرچه گفتم نرو گفت حضرت زینب گفته بیا. مگر ما از امامان بالاتریم. یک سال است که میرود و میآید تا بتواند به سوریه برود. اخلاقش اینطور بود. یعنی از اول بچگی و نوجوانی در جبهه بود. جبهه رفتن را دوست داشت. به او گفتم: «شیرم حلالت باشد و تو هم من را حلال کن.» همه دوستش داشتند. حسینیه درست میکرد و به کار مردم رسیدگی میکرد. همهاش دستش به کار خیر و راه انداختن کار مردم بود. من نمیدانستم سوریه است. تا وقتی خبر شهادتش آمد