🌷 گزیده ای از کتاب عطر شهادت زندگی نامه
#شهید_مهدی_ثامنی_راد به روایت همسر:
🌷 شانزده فروردین ساک وسایل مهدی را آوردند. گفتم: «نمی خواهم آن را در جمع باز کنم و می خواهم در خلوت خودم ساک را باز کنم.» کنجکاو شده بودم زودتر بازش کنم؛ کمی زیپ آن را باز کردم. بوی عطر عجیبی از ساک بلند شد، شبیه این بو را هرگز استشمام نکرده بودم. سریع زیپ را بسته و آن را وسط خانه گذاشتم و کلاً باز کردم.
🌷 فضای خانه پر از عطر ساک شده بود. مادر و خاله ام نیز شاهد وجود این عطر بودند. ساک را بستم و برای عمل به وصیت مهدی فاطمه سلما را به جای انداختن روی پیکرش، ری ساک انداختم و تعدادی عکس گرفته و ساک را برداشتم.
🌷 چند روز بعد یکی از دوستان و همرزمان مهدی به منزل ما آمد. از او پرسیدم: «شما به وسایل شهدا عطر یا گلاب می زنید؟» با تعجب گفت: «نمی دانم! چطور؟» گفتم: «ساک مهدی بوی عطر عجیبی دارد.» بعد رفتم و ساک را آوردم. وقتی بازش کردم با کمال تعجب متوجه شدم هیچ اثری از عطر نیست و هر کدام از وسایل داخل ساک را بو کردم خبری از آن عطر خوشبو نبود.
🌷 تازه متوجه شدم که معجزه ای بود که ما عطر شهادت را دقایقی استشمام کنیم تا یک بار دیگر قدرت اعجاز شهادت را با تمام وجود درک کنیم.
🌷 یاد اردوهای راهیان نور افتادم. گاهی برخی از راوی ها از معجزات شهدا می گفتند که تا آن روز برای من قابل درک و فهم نبود و یا شاید حتی باور نمی کردم. حالا خودم از معجزه ای سخن می گویم که ممکن است دیگران آن را باور نکنند. اما آن عطر بهشتی که دقایقی مشام مرا نوازد کرد، وجود داشت که همان عطر شهادت است. این از نظر من معجزه است و شاید برخی خیال کنند که من در اشتباهم؛ اما اگر معجزه نیست پس چه نامی می توان بر آن گذاشت؟..
🌷
@AXNEVESHTESHOHADA