🌹🍃 مصطفی رشیدپور متولد اول شهریور 1347 بود. اولین باری که به جبهه رفتند سال 63 و در سن 16 سالگی و با شناسنامه برادرش بود ولی بعد که بزرگ تر شد رسماً به جبهه رفت و در اغلب عملیات ها حضور داشت و حتی همرزمانش هم می گویند که در عملیات مرصاد نیز او را دیده اند. تا وقتی که قطعنامه را پذیرفتند نیز در جبهه های حق علیه باطل بود. همیشه می گفت: من آغوشم برای مرگ باز است ولی این مرگ است که از من فرار می کند. مصطفی همواره به من تاکید می کرد: هر کس بمیرد فردا دوباره خورشید طلوع خواهد کرد و هیچ خدشه ای در زندگی کسی به وجود نمی آید پس متکی به شخص نباش و مستقل زندگی کن؛ بزرگ همه ما خداست. علاقه خوب است اما به شرط اینکه وابستگی در پی نداشته باشد.
🌹🍃 انسانی اندیشمند، قابل اعتماد و مردمدار بود و روحیه دگرخواهی بزرگی داشت، کسی بود که هیچ وقت خودش را نمیدید و در اولویت قرار نمیداد.
🌹🍃 راوی؛همسر شهید
من در کلاس شهید رشیدپور بزرگ شدم
با اینکه بنده همسر شهید بودم؛ اما گاهی نمیتوانم در موردشان صحبت کنم، وی انسان خاصی بودند و من از زمانی که با او ازدواج کردم با اینکه تنها ۱۶ سال داشتم، در ایشان یک هوش اجتماعی و همهجانبهای دیدم، هوش عاطفی و فرهنگی خیلی قوی داشتند، با اینکه ۲۲ ساله بودند. من ابتدا شهید را در جایگاه پدر و دوستم قرار دادم و بعد در جایگاه همسر، در واقع با تمام اختلاف نظرهایی که با هم داشتیم، من در کلاس او بزرگ شدم، او بیشتر از پدر و مادرم من را بزرگ کرد.
🌹🍃 می گفت: جنگی که ما در سوریه داریم به مراتب سخت تر از جنگ تحمیلی است؛ این ها خوارج مدرن هستند. از لحاظ تفکر همان خوارج هستند ولی به سلاح های مدرن و پیشرفته مجهز شده اند.
🌹 سوریه رفتن مصطفی هم برای کمک به افراد نیازمند بود. دی ماه وهوا هم آنجا خیلی سرد بود در تماس تصویری که می گرفت می دیدیم که چندین لباس ضخیم روی هم پوشیده ولی می گفت امروز رفتم تمام سوخت مقر را جمع کردم و برای کمک به فلان منطقه بردیم. رزمنده ها می گفتند حاجی هوا خیلی سرد است یخ می زنیم. حاجی می گفت: شما مردید و برای جنگ آمده اید؛ تحمل کنید! این مردم نیازمندند خانواده هایی هستند که بچه کوچک و زن و افراد پیر دارند.
🌹🍃 یک شهریور تولدش بود، شب تولدش کیک پختم تا دور هم جشن بگیریم خواهر آقا مصطفی هم سررسید و کلی عکس گرفتیم و سه روز بعد از عمل جراحی گوش راست و در اثر جراحات و عفونت ترکش های نزدیک شاهرگ گردن هفتم شهریور مصطفی شهید شد. وقتی حالا به عکس ها که در واقع آخرین عکس های ما بود توجه می کنم می بینم چقدرخودش را شاد نشان داده است.
🌹🍃 قسمتی از وصیت نامه؛
شهادت ، شوخی نیست ! قلب آدمو بو میکنند ، بوی دنیا و تعلقاتش را داد ، رهایت می کنند.
می گویند : برو درد بکش ، پخته شو ، منِیّت رو رها کن.