🌹🍃شهید علیرضا قاضی در 24 آبان سال 1347 در خانواده ای متدین و معتقد به مبانی اسلام در چالوس پا به عرصه گیتی نهاد. فرزند سوم خانواده اش بود و تحصیلات خود را تا مقطع اول متوسطه در هنرستان صنعتی شریعتی مزگاه نوشهر ادامه داد و به سبب شوق و اشتیاقی که به شرکت در جبهه داشت، درس را رها کرده و به صفوف عاشقان پیوست و در سال 1363 از ناحیه مقاومت بسیج نوشهر، پس از طی دوره آموزشی در مرکز استان همراه با لشکر همیشه پیروز 25 کربلا به منطقه عملیاتی جنوب ( شلمچه ) اعزام گردید و سه ماه را حضوری دلاورانه داشت و سپس در سال 1364 نیز طی مدت سه ماه و این بار نیز با لشکر 25 کربلا در جبهه عملیاتی مریوان در غرب کشور ( قله کاویژان ) مستقر گردید.   🌹🍃شهید دلاور و این دانش آموز بسیجی مخلص، نزدیک به یک سال را به تناوب در جبهه های جنوب و غرب کشور، با دلیری و رشادت تمام در خدمت نیروهای اسلام و میهن اسلامی قرار داشت و سرانجام نیز به آرزو و معبودش دست یافت. 🌹🍃 در 2 مهر ماه سال 1364 در منطقه عملیاتی مریوان – ناحیه قلاویزان – بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نایل گشت. پیکر مطهرش پس از تشییع باشکوه توسط امت دلیر شهرستان چالوس، در گلزار شهدای یوسف رضا در کنار سایر خونین کفنان به سینه خاک گرم و پاک وطن سپرده شد.   🌹🍃 ویژگی های اخلاقی و مذهبی شهید   برادر بزرگوار شهید در وصف خصوصیات اخلاقی و انسانی برادر دلاورش چنین می گوید:   چون پسر بزرگ خانواده بود، از جایگاه خاصی برخوردار بود. احساس مسئولیت بالایی داشت و در کارهای خانه خیلی کمک می کرد. در تهیه ارزاق و مایحتاج اولیه خانواده فعال و کوشا بود. پرکار بود و کمتر سخن می گفت. رفتارش بسیار باوقار و سنگین بود و به همین دلیل از محبوبیت خاصی در نزد دیگران برخوردار بود. از زمانی که در پایگاه مذهبی فرهنگی مهدیه چالوس عضو شد، رفتارش فوق العاده تغییر کرد. از آنجایی که بچه های عضو مهدیه و نیز فضای آنجا خیلی معنوی و روحانی بود، ایشان هم تحت تاثیر این روحانیت قرار گرفته بود.   برای شرکت در نمازهای جمعه توصیه می کرد؛ چرا که با عمل خود، الگوی خوبی برای جوانان و دوستان و اقوام شده بود. معتقد بود که باید کمتر حرف زد و بیشتر عمل کرد و این عمل است که بازدهی و عکس العمل مناسب دارد. ایشان عضو ستاد نماز جمعه هم بود و سال های زیادی مکبر اولین امام جمعه چالوس بود.   بسیار علاقه مند بود که به جبهه برود. در 15 سالگی برای اولین بار به جبهه ها رفت. سرازپا نمی شناخت و می گفت: دعا کنید که شهید بشوم. با مادرم عهد کرده بود، یعنی مادرم به او گفته بود اگر سال دوم متوسطه را خرداد قبول شوی، اجازه می دهم به جبهه بروی.   ایشان برای آنکه بتواند به خواسته اش که رفتن به جبهه بود برسد، کارنامه را گرفت و با معدل 17 قبول شد و با اشتیاق به جبهه های جنگ تحمیلی شتافت. در تشییع پیکرهای پاک شهدا شرکت می کرد و تا مدتی پس از شرکت در این مراسم، به لحاظ روحی خیلی تغییر میکرد. به خانواده های معظم شهدا خیلی احترام و ارادت داشت و این را برای همه ما درخواست کرده بود.