پسر کوچیک خانواده سنش کم بوده میمونه خونه ؛ ولی خوب دلش راضی نمیشه میخاد بره جبهه که چند روزی با اصرار خواهش تمنای مادر بقیه صبر میکنه یه شب یواشکی جمع میکنه بی خبر میره ؛ تا چند روز بعد زنگ میزنن به مادر میگن پسرت یه آشنا جور کرده اومده جبهه ! سنش کم بود راهش نمیدادن که ؛