▪️
#پا_به_پای_مقتل 6
✍نوشتهاند:
امام سجاد علیه السلام فرمودند:
در شب شهادت پدرم نشسته بودم
و عمهام، مرا مداوا میکردند
«جون» غلام ابوذر،
نزد ایشان بود
و آمادهی رفتن به میدان
که پدرم چندبار
این شعر را زمزمه کردند:
«ای روزگار !
چه دوست بیوفایی هستی!
همهی کارها به دست خداست،
هر زندهای خواهد رفت،
و چقدر زمان کوچ نزدیک است...
با شنیدن این شعر،
بغض گلویم را گرفت و سکوت کردم
اما عمهام، یک زن بود و
زنان قلب لطیفی دارند...
او بیتاب شد...
سریع برخاست و گفت:
ای اباعبدالله جانم فدای تو...
آیا خبر از شهادت خود را میدهی؟
پدرم فرمود:
آری، ای خواهر...
عمه ام گفت:
وای از این مصیبت...
کاش مرگ، زندگی مرا میگرفت...
پدرم با یاد کردن از خدا
و پدر و مادر خود
عمهام را آرام کردند و فرمودند:
ای خواهر،
شکیبا باش
و راضی به رضای او...
(این داستان ادامه دارد)
📗 چهل منزل با حسین علیه السلام
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•