شهید احمد کریمی شهیدی که دوست داشت اربا اربا شود 📌حاج احمد هیکل درشتی داشت. بچه ها سر به سرش می گذاشتند. با این هیکل درشت چطور می خواهی توی قبرهای کوچک گلزار شهدا جا شوی؟ 🔸می خندید و می گفت: همین قبرها هم برای من زیاد است. آرزویش این بود که اربا اربا شود.فرستاده بود دنبالم. رفتم سنگر فرماندهی.گفت: می خواهم شعر “کبوتر بام حسین (ع)” را برایم بخوانی. گفتم: قصد دارم دیگر این شعر را برای کسی نخوانم. برای هر کسی که خواندم شهید شده. 🔹گفت: حالا که این جوری است حتما باید بخوانی. ●دلم می خواد کبوتر بام حسین بشم من ○فدای صحن و حرم و نام حسین بشم من ●دلم می خواد زخون پیکرم وضو بگیرم ○مدال افتخار نوکری از او بگیرم ●دلم می‌خواد چو لاله‌ای نشکفته پرپربشم ○شهد شهادت بنوشم مهمون اکبر بشم 🔻وقتی در ابتدای عملیات کربلای پنج، در پشت خاکریز در حال ساخت، مستقر شده بود، گلوله توپی خاکریز را مورد هدف قرار داد. ترکش های گلوله بالای سینه و پاهایش را برده بود. شده بود یک تکه گوشت له شده. همان که می خواست؛ اربا اربا. 🖋راوی:حسین یکتا و علی مالکی 📚کتاب مربع های قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄  أین صاحِبُــنا؟! ╔═🍃══════════╗ @ayna_sahebona110 ╚══════════🍃═╝