خاطرات شهید علی سیفی... شهیدی که امام زمان بهش گفت بیا مشهدشفابگیر... (بیامشهد) 📚 «غواصی» راوی:حمیدرضا رضایی مدت ها از حضور آقای سیفی در لشگر گذشت.نیروهای لشگر و گردان ما مشغول تمرین غواصی شدیم.هرروز می رفتیم مانور و تمرین غواصی.یه روز به آقای سیفی گفتم: آقای سیفی خیلی میری تبلیغ. گفت: چطور مگه،وظیفه ی من تبلیغ است،طلبه ام باید برم.باز دوباره اون صراحت کار دستم داد.من گفتم: میدونم وظیفه هست و طلبه ای،امروز میری گردان بلال،فردا میری گردان عمار،بعد میری گردان تخریب و... پس کی آموزش غواصی می بینی؟گفت منظورت چیه؟گفتم منظورم اینه که وقتی ما رفتیم عملیات،تو رو نمی برن،تو حاج آقایی دیگه،تو که آموزش غواصی ندیدی.تو رو نمیبرن.یه دفعه دیدم رنگ چهره اش عوض شد.با همین حرف من گفت جدی میگی؟گفتم: قاعده اش اینه.یعنی از نظر نظامی شما الان تو گروهان غواصی،ولی هیچ دوره غواصی ندیدی.خب ما چطوری شما رو شب عملیات با خودمون ببریم؟ یه فکری کرد و گفت: پس من برنامه ام رو یه جوری تنظیم میکنم که هر وقت آموزش غواصی باشه منم بیام.گفتم میل خودته.ولی اگه با ما نباشی میذاریمت نگهبان چادرها.گفت:نه اینجوری نیست من باید بیام.از فردای آن روز که من این حرف و زدم دیدم ایشون نفر اول صف وایستاده ،من هم با خنده گفتم: شیخ علی شوخی بود.گفت:این حرفا نیست،من باید بیام.خدا رحمت کنه،فرمانده گروهان غواص گفت: آقای سیفی اینجا چیکار میکنی؟گفت: دیگه حالا،بالاخره هر وقت آدم برگرده برگشته،ما حالا اومدیم.چون همه او را دوست داشتند،دیگه بیشتراز این اذیتش نکردند،گفتن خیلی خب بیا.رفتیم آموزش های غواصی رو شروع کردیم.خیلی هم سخت بود.می دونید تو آموزش غواصی کار سخته،حالا شما ببینید یک طلبه ای اومده وسط یه جمع کار کُشته. چون این گردان حمزه افراد نظامی کار کشته ای داشت.انصافا هم قوی بودند.حالا آقای سیفی اومده تو این جمع،ولی خوب پیش رفت.اصلا احساس خستگی نمیکرد،مثلا نا وقتی می رفتیم آموزش و برمی گشتیم ،استراحت می کردیم.ولی آقای سیفی تازه می رفت سخنرانی،آموزش های غواصی خیلی سخته،آب رودخانه دز که در واقع محل قرارگاه لشگر ما بود،آن هم در زمستان بسیار سرد بود.آب کوهستان هم می آمد توی آن و دو تا سرما با هم می شد.هم آب سرد،هم هوا سرد،سرمایش آنقدر که بدن تحمل نمی کنه.یعنی باید خیلی توش بمانی تا بدن رو سازگار کنی تا بتوانی تو این آب بمانی.حالا آقای سیفی آمد تو این جمع و داره آموزش میبینه،اونم چه آموزش های سختی! یادم هست یکی از آموزش ها این بود که ما یک کیلومتر خلاف جهت آب شنا کنیم.خلاف جریان رودخانه خیلی کار سختیه.. توی همه ی مسیرها آقای سیفی بود،به خار اینکه خط نخوره.چون افرادی که بدنشون تو این آزمایش اجازه نمی داد،یا اینکه نمی تونستن،خطشون میزدن.مثلا ما روز اول ۱۵۰ نفر بودیم،ولی روز آخر ۴۲ نفر شدیم. 📚منبع:نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی(همه ی کتاب تایم نمیشه فقط نیمی از کتاب) ... ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─