📖 ؟ 🔹بهلول بعد از طی یک راه طولانی به حوالی روستایی رسید و زیر درختی مشغول به استراحت شد. او پاهای خودش را دراز کرد و دستانش را زیر سرش قرار داد 🔹پیرمردی با مشاهده او به طرفش آمد و با ناراحتی فریاد کشید: که تو دیگر چه کافری هستی؟ بهلول که آرامش خودش را از دست داده بود جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟ به چه دلیل گمان می‌ کنی که من کافر و گستاخ هستم؟ پیرمرد جواب داد با گستاخی دراز کشیده‌ ای در صورتی که پاهایت به 🕋طرف مکه قرار دارند و به همین دلیل به خداوند توهین کرده ای!! بهلول لبخندی زد و دوباره دراز کشید و در حالی که چشم های خود را می بست به او گفت: اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان که خداوند در آنجا نباشد! ┄┅─✵🌹✵─┅┄ 📡 کانال بصیرت حسینی https://eitaa.com/ayprpzl ┄┅─✵🌹✵─┅┄