ضرورت ایجاد ساختاری در فقه برای تحلیل نظریات و حوادث مستحدثه زمانی که "نظریه ی کروناهراسی و حکمرانی مجازی" رو در قالب کتابچه ای منتشر کردیم متهم به ضدیت با ولایت فقیه شدیم؛ لکن حالا که مثل کنترل جمعیت ماجرا روشن تر شده و این روزها تربیت شدگان حکمرانی مجازی را در کف خیابان مشاهده می کنیم؛ آیا وقتش نرسیده است که بعد از تحمیلِ چندین تحلیلِ غلط از موضوعات و حوادث مستحدثه ی کلان و چشیدن این همه آسیب از این تحلیل های غلط(مثل کنترل جمعیت، کرونا، بانک، بورس و...) ساختار فقهی خود را برای تحلیل موضوعات(نظریات و حوادث جدید) عوض کنیم؟ آیا اصلا ساختار منقح شده ای داریم؟تا کی می خواهیم عقب بایستیم و به گزارش و تحلیل نظام کارشناسی غربی(مدرن) از موضوعات و حوادث اعتماد کنیم؟ تا کی می خواهیم بنشینیم و موضوعات را تکه تکه برایمان تعریف و تحلیل کنند؟ تا کی می خواهیم به جای تفقهِ جامع و فقه حداکثری، فقهِ احکام و فقه حداقلی را معیار سنجش مطلوبیت نظریات جدید قرار دهیم؟ تا کی می خواهیم موضوع را بر اساس مخالفت با فقهِ احکام بجای موافقت با حداکثری، مورد سنجش قرار دهیم؟ آیا نباید در تحلیل یک نظریه به خاستگاه و ارزش های حاکم و غایت آن توجه نمود؟ آیا با تجزیه ی فرآیند بانک به مضاربه و.. کار درست می شود؟ آیا شهرت یک نظریه در یک موضوع واحد در دنیای رسانه دلیل بر صحت آن نظریه نسبت به نظریات هم موضوع است؟ و.... چقدر دیگر از نداشتن ساختار برای تحلیل و شناخت موضوعات مستحدثه آسیب ببینیم تا ساختاری تنظیم شود؟ ✍ مهران فر https://eitaa.com/joinchat/476184625C62ff62b069