🔻حکایتی از ابوسعید ابی الخیر ✍ روزی شخصی نزد ابوسعید رفت و از او درخواست کرد که از اسرار حق‌تعالی نکته‌ای را برای وی بازگوید، اما از آنجا که این شیخ‌ والامرتبه همه افراد را شایسته آگاهی از اسرار الهی نمی‌دانست، تصمیم گرفت درجه راز نگاهداری او را بسنجد. بدین‌منظور موشی را که در جعبه‌ای قرار داده بود، به او داد گفت: این جعبه را نگاهدار و چند روز دیگر نزد من آی تا سرّی از اسرار الهی را به تو بازنمایم. آن مرد طاقت نیاورد و چون به خانه رفت «سرحقه (جعبه) را باز کرد، موش بیرون جَست و برفت. مرد پیش شیخ آمد و گفت: ای شیخ من از تو سرّ خدای تعالی طلب کردم تو موش به من دادی؟ 🔸شیخ گفت: ما موشی در حقّه (جعبه) به تو دادیم، تو پنهان نتوانستی داشت، سرّ خدای را باتو بگوییم چگونه نگاه خواهی داشت؟ هر کسی شایستگی حفظ اسرار ندارد ‌📜 اساطیر نامه | مروری بر تاریخ https://eitaa.com/joinchat/2868183226Cfce63ae436