🔸
طنزهای رمضانی(بخش دوم)
🔻مجموعهای از شوخطبعیهای طلاب و علما را گردآوری نمودم که هنوز منتشر نشده است، تعدادی از طنزهای رمضانی آن تقدیم میشود:
۱
. دهاتیها سرتان کلاه نگذارند
جعفر شهری در کتاب تهران قدیم پس او وصف دغلبازی بعضی از بازاریهای تهران مینویسد:
در ماه رمضان سالی [منبریهای بازار] متفقاً منبرشان را در مساجد و تکایای آن بازار به آن اختصاص دادند که به وعظ و نصیحت کسبه آن بپردازند که از آن جمله شیخ مرتضی قمی بود که در تمام دوره ماه رمضان همه روزه در ضمن صحبت میگوید: «ای بازاریها مبادا دهاتیها کلاه سرتان بگذارند. مبادا دهاتیهای بیشعور مغبونتان کنند. مبادا دهاتیها مُفت از چنگتان درآورند. مبادا دهاتیها به ریشیتان بخندند.» تا روزهای آخر که بازاریها به صدا درآمده، گفتند:«چه داخل آدم دهاتی زبان نفهمی که بتواند کلاه سرما بگذارد!» شیخ مرتضی میگوید: «من هم همین را میگویم که همان زبان نفهم پشت کوهی نباید با کلاههایی که شما سرشان میگذارید و حُقههایی که سرشان سوار میکنید و به حساب زرنگیتان میگذارید، دین و ایمان و دنیا و آخرت و همه چیزتان را برده خسر الدنیا و الاخرتتان بکنند!»
۲
. قُوتِ غالب
آيت الله شبیری زنجانی در کتاب جرعهای از دریا میگوید:
نزد مرحوم آقای داماد درس صوم بحث زکات فطره میخواندیم. موضوع بحث این بود که ملاک در پرداخت زکات فطره، قُوتِ غالبِ شخص است یا قُوتِ غالبِ بَلَد.
درس آقای داماد تمام شده بود. من به ایشان عرض کردم قائل دیگری هم هست که ملاک زکات فطره را قُوتِ غالبِ شخص در ماه رمضان میداند. ایشان با تعجب گفت: «نشنیدهام.» آقای جوادی آملی هم آنجا بود. گفتم: قاآنی میگوید: «اگر زکات دهی فطره مرا مِی ده/ که قوت غالب من باده بوده در رمضان»
آقای جوادی آملی از این تعبیر اینجانب خیلی خوشش آمده بود.
۳
. جمع کردن بین نظر علما
نقل است به حاجی میرزا آقاسی (۱۱۶۳– ۱۲۲۸ش) صدراعظم محمدشاه قاجار عرض کردند:«بین علما در رویت هلال شوال اختلاف شده است، گروهی مدعیاند که ماه را دیدهاند و فردا عید رمضان است و جمعی اصرار دارند که فردا روز آخر ماه رمضان است، توپچی حیران مانده است تا چه کند؟» حاجی -البته پس از استخاره- گفت: «عیبی ندارد، بفرمایید توپ را در کند، اما یواش!»
۴
. حالا من معو
میرزا حسن جابری انصاری در کتاب جوهرالجواهر نقل میکند:
نود سال قبل طلاب اصفهان از صغایر پرهیز میکردند چه رسد به کبایر. ملاحسین وَرزَنه در مدرسه جده حجره گرفته بود و به راه فسق رفته بود. ماه رمضانی طاسکبابی پخته بود، گربههای مدرسه که به اثر روزهی مردم از سپیده تا ظهر بوی طعامی نمیشنیدند از اطراف به ایوان حجره او دویدند و نوای مَعُو را بلند کردند. میرزاحسین دید طلاب الان به تفحص میآیند و از هجوم گربهها پی میبرند که او غذا میخورد؛ در حجره را باز نمود و گربهها به اطاقش وارد شدند. درب را بست و به غذا خوردن نشست. برای هر گربهای لقمهای میانداخت، ولی گربهها قانع نمیشدند و با مَعُو کردن به اطراف سفره میتاختند. در این هنگام خود میرزاحسین هم سفره را رها کرد و به گوشه حجره نزد آنها رفت، به شکل گربه چهار دست و پای خود در روی زمین پهن کرد و رو به گربهها میگفت که:«حالا من مَعُو»
۵
. اشتباه لُپی واعظ
واعظ دهی در ماه رمضان بالای منبر شرح معجزات پیامبران الهی میداد و میگفت:«حضرت عیسی(ع) در صحرا با پنج هزار قرص نان چهار نفر را در مدت چندین روز غذا داد و آنها را سیر نگاه داشت.»
چوپان ده که پای منبر نشسته بود گفت:«کار غریبی نکرده است من هم میتوانم همین کار را بکنم.» واعظ ملتفت خطای خود شد که به جای «چهار قرص نان و پنجهزار جمعیت» گفته است: «پنجهزار قرص نان و چهار نفر.» اما هیچ حرفی نزد و مطلب را در دل خودش نگه داشت. سال آینده باز در ماه رمضان همان موعظه را تکرار کرد و این بار عددها را به جای خود ذکر نمود و گفت: «حضرت عیسی(ع) با چهار قرص نان پنج هزار نفر را سیر کرد»؛ بلافاصله رو به چوپان که در پای منبر حاضر بود کرد و گفت: «آیا باز مدعی میشوی که تو هم این کار را میتوانستی بکنی؟»
چوپان گفت: «بله که میتوانم با این چهارتا نان و بقیهی نانهای سال گذشته»
۶
. توجیه سیگار کشیدن
زاهدی در روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان مردی را دید که با ولع تمام سیگار میکشد و دودها را در ریه فرو میبرد و بیرون میآورد او را مخاطب قرار داد و گفت: «آقا خجالت نمیکشی که در چنین روزی تجاهر به فسق میکنی؟»
گفت: «آخر حضرت آقا نمیداند که سیگار بعد از شراب زیاد چه کیفی دارد؟!»
............
@azadpajooh