گفتگوی شمع و پروانه
🔴خوشبحال اونایی که اینطوری عاشق خدا میشن
واقعا چه لذتی میبرن که دست از همه ی لذت های سطحی میکشن👌
دوش با پــروانه ای میگفت شمع
تا به کی سوزی مرا در نزد جمع
قطــــره اشک مـــرا یک دم ببین
کن ترحـــــم لحظه ای پیشم نشین
قطره قطره جسم من گردد چو آب
آتشـــــم می ســـوزم انــدر التهاب
من به راه عشق تو رســـــوا شدم
شهره در افســـــانه دنیــــــــا شدم
جز وجودم گو چه میخواهی زمن
بیش از این خواهی مرا آتش بزن
بس بوَد این آتش انـــــدر جان من
بیش از این مشکن دگرپیمــان من
در جوابش گفت بـــا ســــوز نهان
بیش از اینـم بی وفا، دیگر مخوان
هر کجا نــــور رُخت باشد عیــان
من در آنجا حاضرم ، آرام جـــان
حاضرم ثابت کنم گفتــــار خویش
جان فــــــدا سازم بر دلدار خویش
بال بگشـــــاد او به امیـــد وصال
سوی محبوب آمد آن نیکو خصال
لیـک آن آتش، پر پروانه سوخت
شمع هم بعد از پر پروانه سوخت
عاشق و معشـــوق جان را باختند
راه و رسم عاشــــــقی را ساختند
هر که خواهد ای امینی در جهان
عشق ورزد ، آشکــــارا یا نهـان
باید او جان در ره جـــــانان دهد
جان خود را در ره پیمــــان دهد
✅
@azgonahtatobeh