اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مثنوی - میلاد امام رضا علیه السلام
دارم به سقّاخانه اش من اعتقاد از کودکی
من اُنس دارم با همین باب الجواد از کودکی
باب الجوادِ این حرم بال و پرم را باز کرد
هر جا گِره خورده به کارم نامتان اِعجاز کرد
حسرت به حال و روزِ خُدّامِ حریمت خورده ام
هر بار افتادم زمین نامِ شما را برده ام
امواجِ حوضِ این حرم مانندِ امواجِ فرات
در کاسه هایِ آبِ سقّاخانه اکسیرِ حیات
شد رشته یِ قلبم گره بر پنجره فولادتان
باشد بهشتم یارضا جان صحنِ گوهرشادتان
گیرد تبرّک از غبارِ صحنِ تو روحُ الامین
خالق علی را آفرید و گفت بر خود آفرین
آئینه کاریِ حرم برده دلِ افلاک را
در صحنِ تو خالق به هم چسبانده عرش و خاک را
خاکی که زیرِ پایِ زوّارِ تو باشد کیمیاست
طبُّ الرّضا یعنی همین... اصلاً حرم دارُالشِفاست
ناگفته دردِ سینه ام را خوب می دانی رضا
من کوهی از درد و حَرَج دارو و درمانی رضا
من تیره و تارم ولی تو آفتابِ هشتمی
با یک نگاهِ خود رهایم کن از این سردرگمی
تو عالِمِ آلِ محمّد هستی و من جاهلم
با ذکرِ سلطانِ خراسان می تپد امشب دلم
ای ضربه هایِ قلبِ شیدا و پریشانم علی
ذکرِ شبِ میلادِ تو جانم علی جانم علی
جانم علی جانم نجف جانم شهنشاهِ وِلا
جانم پیاده از نجف رفتن به سویِ کربلا
سلطان کمک کن اربعین را حس کنم من بیشتر
دل را هواییِ گلِ نرگس کنم من بیشتر
نذرِ شهیدان می کنم در بزمِ سلطانِ سَخا
یک جمله روضه با همان سبک و سیاقِ تو رضا
ای وای مثلِ گوسفندی سر بریدند از تنش
ای وای غارت شد عبا... انگشتر و پیراهنش
پیشِ دو چشمِ خواهرش بر رویِ نیزه سر نشست
با ندبه هایِ زینبی حتماً دلِ دلبر شکست
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم