#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
از مَن، بِجُز کَبود شُده پِیکری نماند
از تو، بِجُز شِکسته و خونین سَری نماند
از من حُسین، چادُرِ مادر نمانده اَست
از تو حُسین، پیرُهَنِ مادَری نماند
تا کوفه که، سَرِ تو روی نِیزه بَند بود
اینجا که آمَدیم، تو را حَنجَری نماند
این کوچه های شام، شَبیهِ جَهنّم اَست
جُز جای شُعله بَر سَرِ هَر دُختَری نماند
مِیدانِ شَهر، پُر شُده اَز کینه های بَدر
دَر شَهرِ شام، سَنگزَنِ دیگَری نماند
اَز بَس که سَنگ خورد به پیشانی اَت حُسِین
دیگَر نِشانِ بوسه ی پِیغَمبَری نماند
اَنگُشتَرَت به دَستِ سَنان بَرق می زَنَد
دیگَر مَپُرس اَز چه مَرا مَعجَری نماند
سوغاتِ مَکّه ای که خَریدی رُبوده شُد
اینجا به گوشِ دُخترِ تو زیوَری نماند